نیم کیلو باش، ولی خودت باش

فردی را مجسم کنید که از آغاز تولد بدون بازو و دست متولد شده

است،بازوانی که اگر وجود  داشتند او را قادر می ساخت چیزی یا عزیزی را در

آغوش بگیرد و دستانی که اگر وجودداشت می توانست لمس کردن را تجربه

نماید و یا بتواند دستی دیگر را بفشارد.  

 اکنون فردی را مجسم کنید که از بدو تولد فاقد زانو و پاست ،فردی که توان راه

رفتن و حتی ایستادن روی دو پای خود را ندارد . حالا این دو سناریو را با هم

ترکیب کنید : فردی را تصور کنید که نه دست و بازو دارد و نه پا و زانو . تکلیف

چنین فردی با زندگی روزمره اش چیست؟

                                                   

 

 

قسمتی از کتاب نیم کیلو باش، ولی

خودت باش  ( ادامه مطلب)

 .
ادامه نوشته

سی راز شاد زیستن وسخنانی زیبا از (اندرو متیوس)

 سی راز شاد زیستن و سخنانی زیبا  از اندرو متیوس

 

با هر محدودیتی که برای خود قرار میدهیم،مسئولیتی تازه برای خود ایجاد میکنیم.دور ریختن

برچسبهایی که به خود آویزان کرده ایم نخستین گام بسوی خوب زیستن است.

 

سی راز شاد زیستن (اندرو متیوس)

۱) خصوصیات افراد دنباله رو را بشناسید .

۲) خود را از دنباله روی آزاد کنید.

۳) موقعیت زندگی خود را ارزیابی کنید .

۴) نگذارید دیگران شما را اسیر خواسته های خود کنند .

۵) با افراد ممتاز معاشرت کنید.

۶) مواظب شغل خود باشید .

۷) خودتان ،خود را قربانی نکنید .

۸) قوی باشید .

۹) با ترس مقابله کنید .

۱۰) هیچ کس را بالاتر از خود قرار ندهید .

۱۱) احترم دیگران را برای خود جلب کنید .

۱۲) از گذشته درس بگیرید .

۱۳) نگذارید افرادی شما را به خاطر گذشته تان به بازی بگیرند .

۱۴) به آینده امیدوار باشید .

۱۵) همرنگ جماعت نشوید بپذیرید که تنها هستید .

۱۶) موفقیتهایتان را به رخ دیگران نکشید .

۱۷) سفره دل خود را برای همه باز نکنید .

۱۸) به گفتار واعمال خود بیندیشید .

۱۹) انتظار نداشته باشید دیگران شما را درک کنند .

۲۰) دیگران را همانطور که هستند بپذیرید .

۲۱) توقع خود را از دیگران محدود کنید .

۲۲) از افراد منفی باف فاصله بگیرید .

۲۳) از گزافه گویی بپرهیزید .

۲۴) دیگران را مقصر ندانید .

۲۵) رفتار درست را به دیگران بیاموزید .

۲۶) در هر موقعیتی خود را زنده و خلاق نگه دارید .

۲۷) قدر و ارزش خود را بدانید .

۲۸) سازنده و ثمر بخش باشید .

۲۹) به آرامش درونی و شادمانی دست یابید .

۳۰ ) بدانید برای آنکه شاهد موفقیت باشید هیچ گاه دیر نیست.

سخنانی زیبا از او

يك "انديشه"، يك "هيچ" نيست، بلكه "همه چيز" است. انديشيدن به خواسته‌هاي خود را ادامه

بده، تا جايي كه به آنها دست پيدا كني.

......................................................

مسير حركت افراد كامروا به سوي كاميابي است، در صورتي كه تلاش شكست ‌خوردگان، گريز از شكست است.

......................................................

ترس خرج كردن پول را از خود دور كن كه اين براي توانگر شدن داراي اهميت است. گاه و بي‌گاه براي خود پول خرج كن.

......................................................

خطاهايي كه برنده‌ها انجام مي‌دهند به مراتب بسيار بيشتر از خطاهايي است كه بازندگان انجام

مي‌دهند و به همين دليل است كه آنها برنده‌اند.

......................................................

توانگران و تهيدستان، دو نگرش كاملاً متفاوت [ =ديگرگون ] نسبت به پول داشته‌اند. تهيدستان،

آرزو مي‌كرده‌اند پول به دست آورند و توانگران، باور داشته‌اند كه به دست مي‌آورند.

......................................................

براي كامروا بودن و شاد زندگي كردن، سخن هاي ناخوشايند را نشنيده بگير و ستايش‌ها را در

ذهن نگه دار.

......................................................

دنيا به تلاش پاداش مي دهد نه به بهانه.

......................................................

هر جا كه هستيد، همانجا نقطه آغاز است. تلاش بيشتر امروز سازنده فرداي متفاوت شماست.

......................................................

ماموریت تو در زندگی تغییر جهان نیست. تو مامور تغییر خویشتنی. و تمامی راه حل ها در درون

توست.

......................................................

هدفها ارابه هایی هستند که با سوار شدن بر آنها می توانیم از اکنون خود فراتر رویم ، ما نیازمند

هدفیم نه بخاطر آنچه برای ما به ارمغان می آورد بلکه بخاطر آنچه برایمان انجام می دهد.

......................................................

 جهان هستی منصف و عادل است،برداشت امروز ما از زندگی حاصل کشته های دیروز ماست.

......................................................

شکست، آسیب می رساند اما این آسیب زمانی شدیدتر است که بدانیم حداکثر توان خود را به کار نبرده ایم.

......................................................

ما ایستادگی را از طبیعت می آموزیم رودی که از رفتن بازبایستد بوی گند میگیرد همچنین

انسانی که از رفتن متوقف می شود چه از نظر جسمانی چه از نظر روانی، سرنوشتی مشابه

خواهد داشت.

......................................................

کشتهایی که در بندرگاه می مانند عمری به مراتب کوتاه تر از کشتیهای دریا دارند.

......................................................

یکی از آسانترین راهها برای داشتن احساس خوب درباره خود، قدردانی کردن از خوبیهای دیگران است.

......................................................

احمقانه است که برای سفر یک روزه توشه یک ساله برداریم، آیا احمقانه نیست که تمام نگرانی

های بیست و پنج سال آتی زندگی را با خود حمل کنیم و تازه متعجب باشیم که چرا زندگی

اینگونه دشوار است.

......................................................

ما را برای بیست و چهار ساعت زندگی در امروز طراحی کرده اند و نه بیشتر. نگرانی امروز برای

مشکلات فردا دردی از ما دوا نخواهد کرد.

......................................................

اگر در پی آرامش بیشتر برای ذهن خود هستید به هرچیزی که برایتان روی می دهد برچسب

خوب یا بد نزنید.

......................................................

ترس از دست دادن زیستن در زمان حال نیست، زیستن در آینده است.

......................................................

زندگی آنقدر جدی نیست بیائید شوخی را جدی تر بگیریم.

............................................................................................................

جان اشتاین بک

جان اشتاین بک ( داستان نويس امريكايي)

«جان اشتاین بک» در سال 1902 در «کالیفرنيا» و در خانواده اي از تبار ایرلندی به دنيا

آمد. وي تحصیلات ابتدايي خود را در زادگاهش به پايان رساند و سپس در دانشگاه

«استنفرد» در رشته زیست شناسی به ادامه تحصيل پرداخت و بی آنکه به دریافت

مدرکی نایل آید، دانشگاه را ترک کرد و برای امرار معاش به کارهای کوچک مشغول

شد. مدتی نیز خبرنگار مطبوعات بود، اما در آن توفیقی به دست نیاورد. در طی همين

سالها اولین رمان خود را به نام «جام زرین» (Cup of Gold) در 1929 و سپس مجموعه

ای از داستانهای کوتاه را با عنوان «چمنزارهای بهشت در 1932 منتشر کرد. در 1935،

انتشار رمان «تورتیلا فلت» (Tortilla flat) او را به شهرت و ثروت رساند. این رمان، شرح

زندگی افراد رنگارنگ و جالب توجهی از جمله سرخپوستها، اسپانیاییها و

سفیدپوستهاست که با روحی شاد و بی­هیچ گونه قید و بند اخلاقی در کلبه های

چوبی جنوب «کالیفرنیا» در میان فقر و بدبختی زندگی می کنند. واقع بینی به كار رفته

در این داستان، سازگار با سرشت مردمی بود که از داستانهای رمانتیک خسته شده

بودند . وي کتاب «موشها و آدمها» ((Of Mice and Men را در 1937 نوشت که شهرتی

حقيقي و ژرف برای نویسنده به همراه آورد. اين کتاب، شرح حال عجيبي است از دو

کشاورز، که یکی از آنها با وجود نیروی جسمانی فراوان دارای مغز ضعیفی است و

همین امر باعث مي شود تا پيوسته خود را تحت حمایت دیگری قرار ­دهد. اشتاین­بک در

این داستان به شیوه ای درخشان، همدردی خود را با مردم محروم بیان می­کند.

داستان «موشها و آدمها» در اروپا و امریکا به صورت نمایشنامه بر روي صحنه رفت و با

كسب پیروزیهای فراوان، اشتاین بک را به عنوان برجسته ترین رمان نویس عصر معرفی

کرد. پس از آن، مجموعه داستان کوتاه «دره طویل» در 1938 انتشار یافت و در 1939،

مهمترین رمان اشتاین بک به نام «خوشه های خشم» (The Grapes of Wrath)

منتشر شد که توصیفی هیجان انگیز از خانواده ای آواره و تیره روز بود. نویسنده در این

اثر، امور عینی و ذهنی را درهم آمیخته و شاهکاری پدید آورد که او را در صف اول رمان

نویسان معاصر امریکا قرار داد و جایزه «پولیتزر» (Pulitzer) را از آن او کرد. از آن پس، آثار

اشتاین بک مطلوبيت گذشته خود را از دست داد و چنانکه مردم انتظار داشتند،

امیدشان را برآورده نساخت. رمان «ماه پنهان است» (The Moon is Down) در 1942 و

رمانهای دیگری که در این دوره انتشار یافت، هیچ یک پیروزی چشمگیری به دست

نیاورد. جان اشتاین بک در 1943 و در طول جنگ دوم جهانی با سمت خبرنگار جنگی از

طرف روزنامه «هرالد تریبون» به انگلستان و از آنجا به جبهه جنگ در منطقه مدیترانه

فرستاده شد.

اشتاین بک در 1962 به دریافت جایزه ادبی نوبل نایل آمد. وی نویسنده ای گوشه گير و

بی اعتنا نسبت به شهرت بود که در سالهای آخر زندگی، اثر جالب توجهی منتشر

نکرد.

 

 

 

 

 

 

 سخنانی از او

زمان، تنها خرده گیری است كه جاه طلبی ندارد.

...........................

انسان به بودن در هر جایی عادت می كند و دیگر برایش سخت است كه از

آنجا برود. نحوه فكر كردنش هم بعد از مدتی عادت می شود و عوض كردنش سخت است.

..........................

در زندگی، مواردی هست كه حتی از دوستان آدم هم كاری ساخته نیست.

..........................

چه نیكو است كه آدمی مورد اعتماد باشد.

.........................

نویسنده در فضایی از بیم و ارج نهادن به واژه زندگی می كند، زیرا واژه ها می

توانند ستمگر یا مهربان باشند و نیز می توانند درست در برابر چشمان شما، معانی را دگرگون كنند.

.........................

به یك خرده گیر اگر رو بدهی، خودش را دانای روزگار می داند.

.........................

یك كتاب، مثل یك انسان است: باهوش و كودن، دلیر و ترسو، زیبا و زشت.

.........................

ادبيات به ديرينگي گفتار است. ادبيات از دل نياز بشري به آن سرچشمه گرفته

و هيچ تغييري نيافته است، جز اين كه نياز بشر به آن بيشتر شده است.

.........................

اگر شاهراه زندگي، تنها دو راه بنيادي داشته باشد و مي بايست تنها يكي از

آنها را برگزيد، چه كسي مي تواند ادعا كند كه كدام يك بهتر است.

 

آندره ژید

پل گیوم آندره ژید ‏ (۱۸۶۹ - ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷ بود.

آندره ژید که نوشته‌هایش تأثیر شگفت‌آوری بر نسل جوان در سال‌های پس از جنگ جهانی

داشت، در سال ۱۸۶۹ در پاریس به دنیا آمد. خانوادهٔ او سخت پای‌بند به سنت‌های مذهب

پروتستان بود و این موضوع تأثیر زیادی برشکل‌گیری شخصیت او در نوجوانی و جوانی گذاشت.

بروز بیماری در کودکی مانع از تحصیلات منظم او شد، اما علم‌دوستی و فضای فرهنگی خانواده

توانست این خلأ را جبران کند.

 

 

 

 

 

 

 

فعالیت ادبی

آندره ژید در بیست و دو سالگی فعالیت ادبی را آغاز کرد.دوستی با «استفان مالارمه» باعث روی

آوردن به مکتب «نمادگرایی» و پدید آوردن آثاری مثل «یادداشت‌های روزانه آندره والتر»،

«شعرهای آندره والتر»، «رسالهٔ نرگس» و «سفر اورین» شد.اما پس از مدتی از این مکتب روی

گرداند و به تجزیه و تحلیل و تامل در پیچیدگی‌های زندگی درونی انسان پرداخت.سفر ژید به

آفریقا باعث تغییرات بسیاری در وی شد. آثاری هم چون «مائده‌های زمینی»، «ضد اخلاق»، «در

تنگ» و «دخمه‌های واتیکان» متأثر از این تغییرات است. «مائده‌های زمینی» کتابی است در

ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات. آندره ژید در این کتاب خداوند را در

همه موجودات هستی متجلی می‌بیند و آزدانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی

را مترادف عشق به خداوند می‌داند. او کتابش را «ستایشی از وارستگی» می‌نامد.با آغاز جنگ

جهانی اول ژید مدتی خاموشی گزید و سپس کتاب‌های «اگر دانه نمیرد»، «کوریدون» و «سکه

سازان» را نوشت. او در «اگر دانه نمیرد» واقعیات زندگی خود را بی پرده بیان کرد و با نوشتن

رمان «سکه‌سازان» شیوهٔ تازه‌ای در رمان فرانسوی بنیاد نهاد.

ژید کتاب‌های «سفر به کنگو» و «بازگشت از چاد» را بر ضد استعمار نوشت. او عضو حزب

کمونیست شد، اما با برآورده نشدن انتظارات و تمایلات عدالت خواهانه‌اش با نوشتن کتاب

بازگشت از شوروی از این حزب کناره گرفت.او در سال ۱۹۴۷ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و در

سال ۱۹۵۱ درگذشت.

 سخنانی از آندره ژید

نگرش تو باید هر لحظه نو شود.خردمند کسی است که از هر چیزی،به

شگفت آید.

..................................................................

برای راهنمایی خود به دنبال نوری می رویم که به دست خویش داریم.به هر کجا که بروی جز

خدا چیزی را ملاقات نمی توانی کرد.

..................................................................

بكوش تا عظمت در نگاهت باشد نه در آنچه می نگری.

..................................................................

هر كس باید راه زندگی خودش را پیدا كند و از راه زندگی خودش برود نه از راه زندگی دیگری.

..................................................................

هنر، همكاری میان خدا و انسان است و در این همكاری، زمانی كه انسان كمتر دخالت می كند،

نتیجه عالی تر است.

..................................................................

من بر این باورم كه عشق به یك شخص ِ بزرگوار، بیش از هر چیز دیگر به انسان فروتنی می آموزد.

..................................................................

 مجازاتی در جهنم وجود ندارد جز اینكه مجبوری كارهای ناتمام را تمام كنی.

..................................................................

همه چیز پیش تر گفته شده، اما چون كسی گوش نكرده، دوباره برمی گردیم و تكرارش می كنیم.

..................................................................

به كسی كه حقیقت را جستجو می كند باور داشته باش و به كسی كه مدعی دستیابی به حقیقت است شك كن.

..................................................................

زیباترین مطالب آنهایی است كه با جنون شروع شده اند اما خردمندانه نوشته

شده اند.

..................................................................

به نظر من، ما روزی خواهیم مرد كه نخواهیم و نتوانیم از زیبایی لذت ببریم و درصدد نباشیم آن را دوست بداریم.

..................................................................

كارهایی هست كه دیگران هم می توانند انجام دهند، آن را انجام نده. حرفهایی هست كه دیگران

هم می توانند بزنند، آن را بیان نكن و چیزهایی هست كه دیگران هم می توانند بنویسند، آن را

ننویس! كاری را بكن كه فقط تو می توانی انجامش بدهی.

..................................................................

بهتر است برای چیزی كه هستی، مورد نفرت باشی تا اینكه برای چیزی كه نیستی محبوب باشی.

..................................................................

هرچه بالاتر روی، از نظر آنان كه پرواز نمی دانند كوچكتر به نظر خواهی رسید.

..................................................................

صادق هدایت

صادق هدایت نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین

ایران و روشنفکری  برجسته بود . بسیاری از  محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و

درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی

است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز

ترجمه کرده‌است.

 از کودکی تا آغاز جوانی

صادق هدایت در سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلی‌خان و نام

مادرش زیور الملک است. جدّ اعلای صادق رضاقلی‌خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و

صاحب کتاب‌هایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود. صادق کوچک‌ترین فرزند خانواده بود و

سه برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی

کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت.

عیسی خان، سرلشکر و از رؤسای سابق دانشکده افسری بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات

دستی داشتند).

 

صادق هدایت در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در سن ۶ سالگی در مدرسهٔ علمیهٔ تهران آغاز

نمود. در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری ندای اموات را در مدرسه انتشار داد و دوره متوسطه را در

دبیرستان دارالفنون آغاز نمود. ولی در سال ۱۲۹۵ به خاطر بیماری چشم‌درد مدرسه را ترک کرد

و در سال ۱۲۹۶ در مدرسهٔ سن‌لویی که مدرسهٔ فرانسوی‌ها بود، به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ

خود هدایت اولین آشنایی‌اش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس

فارسی می‌داد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا می‌کرد. در همین مدرسه صادق به

علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی

در این مورد انتشار داد. در همین سال صادق اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی (به مدیریت

نصراله فلسفی) به چاپ رساند و بعنوان جایزه سه ماه اشتراک مجانی دریافت نمود. همچنین

همکاری‌هایی با مجله ترقی داشت. صادق در همین دوران گیاه‌خوار شده بود و به اصرار و پند

بستگانش مبنی بر ترک آن وقعی نمی‌نهاد. در سال ۱۳۰۳، در حالی که هنوز مشغول تحصیل در

مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوانات

و فواید گیاه‌خواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام «رباعیات خیام» به همراه مقدمه‌ای

مفصّل. در همین سال بود که صادق داستان «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» را در مجلهٔ 

 وفا،سال دوم، شماره ۶-۵ منتشر کرد.

 

عکس :صادق هدایت در سن پنج سالگی با لباس

سفید، همراه با خواهران، برادران و عمو زاده‌هایش

در باغ پدربزرگ (نیر الملک).

 

 

شرح حال صادق هدایت به قلم خودش

من همان قدر از شرح حال خودم شرَم می‌کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی

مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج

زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه

پنهان، بارها از منجّمین مشورت کرده‌ام اما پیش بینی آن‌ها هیچ وقت حقیقت

نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آن‌ها

کرد چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهٔ

زندگیم قدر و قیمتی قائل شده باشم بعلاوه خیلی از جزئیات است که

همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و

ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن‌ها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم

را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سر گذر هم بهتر

می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه

مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و

برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل

می‌کنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه

پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در

دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با

عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و

گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت

استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود

وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در

همین باشد.

 

دست‌خط صادق هدایت،

آذر ۱۳۲۴

 

 

 

 

 

 

هدایت نقاش

صادق هدایت نقّاشی هم می‌کرد و برخی طرح‌های او موجود است. از جمله آهویی که در

مجموعه آثار هدایت چاپ انتشارات امیرکبیر بر جلد کتاب‌های او نقش بسته، از زیباترین

نقاشی‌های اوست. آهوی تنهای هدایت نمادی است از زیبائی محزون و نجابتی غریب و

منزوی.مجموعه‌ای از نقاشی‌های صادق هدایت را جهانگیر هدایت، برادرزاده او، با عنوان «آلبوم

نقاشی‌های هدایت» منتشر کرده‌است

                                                                                          

 مرگ

در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره‌ای‌اش در پاریس با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده

و ادیب ایرانی محسوب می‌شود که خودکشی کرده‌است. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از

داستان‌های چاپ‌نشده‌اش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند.

مراسم خاکسپاری‌اش با حضور عده‌ای قلیل از ایرانیان و فرانسویان صورت گرفت.

  

 سخنانی از او

فقط با سايه ي خودم خوب ميتوانم حرف بزنم ، اوست كه مرا وادار به حرف زدن مي كند ، فقط او ميتواند مرا بشناسد ، او حتماً مي فهمد ... مي خواهم عصاره ، نه . شراب تلخ زندگي خودم را چكه چكه در گلوي خشك سايه ام

چكانيده به او بگويم:     " ايــن زنـــــدگــــي ِ مـن اســت ! "

................................................................

انسان چهره مرگ را ترسناک کرده و از آن گریزان است.

................................................................

مرگ بهترین پناه دردها و غمها و رنج ها و بیدادگری های زندگانی است.

................................................................

تنها مرگ است که دروغ نمی گوید.

................................................................

در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این

دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو

اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند  و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید

جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند.

................................................................

مرگ، همه هستی ها را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یکسان میکند نه توانگر می

شناسد و نه گدا.

................................................................

مرگ، مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش

میکند و می خواباند.

................................................................

بعضی ازنوشته‌های هدایت

 رباعیات خیام (صادق هدایت) (۱۳۰۲)            فواید گیاه‌خواری (۱۳۰۶)

زنده‌بگور (۱۳۰۸) (مجموعه داستان کوتاه)      پروین دختر ساسان (۱۳۰۹) (نمایشامه)

سایه مغول (۱۳۱۰)                                       اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱)  (سفرنامه)

سه قطره خون (۱۳۱۱) (مجموعه داستان کوتاه)          نیرنگستان (۱۳۱۲)

سایه روشن (۱۳۱۲) (مجموعه داستان کوتاه) 

مازیار (۱۳۱۲) (جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی

وغ‌وغ ساهاب (۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد

ترانه‌های خیام(۱۳۱۳)

بوف کور (۱۳۱۵)

علویه خانم (۱۳۲۲)

سخنان زیبای دکترشریعتی (قسمت دوم)

سخنان زیبای دکترشریعتی (قسمت دوم)  

در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است دلیل تنهایی مان .

...................................

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است .

...................................

نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست.

...................................

عده اي مثل قرص جوشانند؛ در ليوان آب كه بياندازيشان طوري غليان كرده و كف مي كنند كه

سر مي روند اما كافي است كمي صبر كني بعد مي بيني كه از نصف ليوان هم كمترند.

...................................

 وقتي نميتوني فرياد بزني ناله نکن!!خاموش باش قرن ها ناليدن به کجا انجاميد؟؟ تو محکومي

به زندگي کردن تا شاهد مرگ آرزوهاي خودت باشي.

...................................

اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی

اثر، در آخرت پاداش دهد، و عملی که نه برای خلق خدمتی باشد و نه برای خود، اصلاحی، ثواب

داشته باشد.

...................................

ستایش‌گر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشه‌ها را.

...................................

آنان که به هر ذلتی تن می‌دهند تا زنده بمانند، مردگان خاموش و پلید تاریخند.

...................................

سياست در برابر صداقت ديگران خيانت و صداقت در برابر سياست ديگران حماقت است.

...................................

 انسان موجودی است که باید دوست بدارد و بپرستد.

...................................

سری که رنج و تعهد و هدف ندارد به دنبال " سرگرمی " می گردد.

...................................

سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت.

...................................

 در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.

...................................

در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.

       زندگی نامه دکتر شریعتی

                            نامه علی شریعتی به پدرش

                                                  وصیت نامه شریعتی    

.......................................................................................................................................

دکترعلی شریعتی

علی شریعتی مزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس،

پژوهشگر دینی اهل ایران و از نظریه پردازان انقلاب اسلامی ایران بود

کودکی

علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده

شد. پدر پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در

مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری

محسوب می‌شد. ملاقربانعلی چهار فرزند به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت.

محمود که به هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مزینان به آنجا

آمد تا پیشنماز مسجد و مدرس حوزه علمیه باشد. او تا پایان عمر خود در مزینان ماند و چهار فرزند

به نام‌های معصومه، قربانعلی، محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود به یادگار گذاشت. محمد تقی

شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین

فرزند آنها، علی شریعتی بود. شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد

در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی

شریعتی مجبور شد خانواده‌اش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات شریعتی

ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.

نوجوانی و جوانی

شریعتی در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول

دبیرستان در سن شانزده سالگی، با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد. البته

شریعتی ترجیح می‌داد به هر طریق تحصیلات عالیه را بدون وقفه ادامه دهد، اما پدرش تأکید

داشت که وارد دانشسرا شود که شاید علت اصلی آن وضع اقتصادی خانواده بود. در تاریخ ۲۴

تیر ۱۳۳۷ با پوران شریعت‌رضوی همکلاسیش ازدواج کرد.

 

تحصیلات دانشگاهی

 

شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری

در سال ۱۳۴۱ در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران

بازگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش

یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازم‌الاجرا بود. بعد

از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به

مشهد برگشت.

 

زندگی مخفیانه

 

شریعتی از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی خود روی آورد. ساواک به دنبال او بود

و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی‌های شریعتی با اسم مستعار به چاپ

می‌رسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد به

شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.

 

فعالیت‌های سیاسی

محمد تقی شریعتی «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را شکل داده بود، علی شریعتی از

اعضای نهضت بود و همان‌جا نخستین آموزه‌های اسلام انتقادی‌اش را کسب کرد. در جریان وقایع

۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام شاهنشاهی بود. او تح

ت تاثیر سنت‌های خانواده‌اش، بویژه افکار نوگرایانه پدرش محمدتقی شریعتی، قرار گرفت.

پدربزرگش آخوند حکیم و عموی پدرش عادل نیشابوری از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب به‌شمار

می‌آمدند. پدرش «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران

جنبش نوین اسلامی به‌حساب می‌آید.

شریعتی از پیرامون به مرکز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری

سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان

و فعالان آتشین این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. فعالیت‌های بیدارگرانه‌اش

باعث دستگیری او در سال ۱۳۳۶ و انتقال فوری‌اش به زندان قزل‌قلعه در تهران به مدت هشت

ماه شد.

پس از قبول شدن در بورس تحصیلی، علی شریعتی برای مدتی دست از فعالیتهای سیاسی

کشید و برای ادامه تحصیلات عالیه به فرانسه رفت. وی اندکی پس از رسیدن به پاریس به گروه

فعالان ایرانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و مصطفی چمران

پیوست و در سال۱۳۴۱ سازمان نهضت آزادی ایران (بخش خارج از کشور) بنیان گذاشته شد. در

جریان کنگره جبهه ملی ایران در اروپا در ویس‌بادن (جمهوری آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲ با نظر

حسین راضی، شریعتی با توجه به قدرت فکری و قلمی‌اش، به عنوان سردبیر روزنامه

فارسی‌زبان «ایران آزاد» (ارگان جبهه ملی ایران در خارج از کشور- اروپا) انتخاب شد. اولین

شماره این نشریه پس از سردبیری شریعتی در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه

دیدگاه‌های روشنفکران ایرانی خارج و نیز واقعیت‌های مبارزات مردم ایران را منعکس می‌کرد و

ارگان رسمی جبهه ملی ایران در اروپا محسوب می‌گردید. قبل از آن پرویز ورجاوند سردبیری این

نشریه را بر عهده داشت.

اندیشه‌ها

شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت

به برخی از باورهای مذهبی داشت. او به‌طور خاص، تشیع صفوی را مظهر

سنت مسخ شده می‌داند و آن را توام با اسارت‌پذیری، خرافه، تقلید و

جبرگرایی معرفی می‌کرد. وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد

می‌کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت‌های شرقی، متفاوت از راهی

است که غرب پیموده‌است. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب،

مورد پذیرش شریعتی قرار داشت. شریعتی، محمدرضا حکیمی را به عنوان

وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده‌است.

 

درگذشت

 

وی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالیکه سه هفته از سفرش به انگلستان می‌گذشت، در

ساوت‌همپتون به شکل مشکوکی درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد شرائین و نرسیدن

خون به قلب اعلام شد؛ هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ بیماری قلبی، عدم

کالبدشکافی و اعلام نتیجه سریع و خبرداشتن سفارت ایران در لندن از مرگ وی قبل از اعلام

رسمی خبر مشکوک بود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، ولی

در قبرستانی کنار آرامگاه زینب کبری، در شهر دمشق نگهداری می‌شود و خانواده‌اش هزینه

نگهداری جسد وی را متقبل شدند.گویند که پس از مرگ وی یکی از شعرای بزرگ معاصر در قبر

او شعری با این مقدمه را سرود: گر ملحد و گر دهری و کافر باشد ؛ باید بچشد عذاب تنهایی را ,

مردی که ز عصر خود فراتر باشد.

 

وصیت نامه شریعتی

علی شریعتی در آذر ۱۳۵۵، شش ماه قبل از مرگش وصیت نامه ای نوشته و به دست محمدرضا

حکیمی سپرده است. خانواده شریعتی پس از اطلاع از این نامه، از محمدرضا حکیمی خواستند

که اون نوشته‌ها و گفته‌های شریعتی را بنا به وصیتش بازبینی کند اما حکیمی چنین نکرد و اصل

نامه را نیز به خانواده شریعتی بازگرداند.                                      

                          

                       

  شریعتی در اوایل جوانی                 شریعتی در جوانی              او وهمسرش پوران شریعت‌رضوی

                    

            میانسالی                     شریعتی در زندان ساواک                 دکتر علی شریعتی 

                                      

 سخنانی حکیمانه از او (قسمت اول)  

............................................................................................................

هر كس مظلوم است ، خودش ظالم را ياري كرده است.

......................................................

آدم ها همچون كوه ها همگي با همند و تنهايند .

......................................................

وقتي يك روح از سطح زمان خويش بيش تر اوج ميگيرد و از ظرف تحمل مردم زمان ، بيشتر رشد

مي كند ، تنها ميشود.

......................................................

عشق مي تواند جانشين همه نداشتن ها شود .

......................................................

ايمان زاييده اي ايدوئولوژي ارزش دارد ، نه ايمان ارثي يا تقليدي.

......................................................

آدمهاي كه هيچ وقت احتياج به تنهايي ندارند ، معمولاً آدمهاي كم مايه ايي هستند .

......................................................

برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود.

......................................................

دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور

مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور

مذهبی هم دارد.

......................................................

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

......................................................

برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است

ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش

است.

......................................................

من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع

کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله

شرم دارد.

......................................................

حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند.

......................................................

وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات

نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو

یکی است.

......................................................

آن ها که از در می آیند و می روند چهارپایان نجیب و ساکت تاریخ اند حادثه ها را تنها کسانی در

زندگی آدمی آفریده اند که از پنجره ها بیرون جسته اند و… یا به درون پریده اند.

......................................................

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است.

......................................................

انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته .

......................................................

وقتی عشق فرمان می دهد،« محال» سر تسلیم فرود می آورد.

......................................................

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

......................................................

 وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات

است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ

است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

......................................................

ارزش وجودی هر انسانی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

......................................................

اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده

باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند.

......................................................

قسمت دوم سخنان زیبای علی شریعتی 

نامه علی شریعتی به پدرش

وصیت نامه شریعتی    

یه شعر دیگه

 اینم یه شعر دیگه از پدرم   خوندید حتما نظرتون رو بگید.                              

                                  بی وفایی

نگارینا چه  پیش  آمد  که  آزُردی  دلِ  ما را

                                 همه عهد و قرارخود  به آسانی زدی پا  را

مگر ازمن چه می خواستی جز مهرو وفاداری

                               چرا عشق وامیدم  را سپردی دست غمها  را

زعشاقان چه می دانی، مرا از خویش می رانی

                               به جُز یوسف که می دانست اسرار زلیخا را

الا مجنونِ صحرا گرد که نامت شهره عامست

                             بگو آیا تو هم چون من ، کشیدی هجر لیلا  را

نیستانِ  د لم  آتش  زدی  ای  بی وفا  از  چه

                             نگفتی  عاشق  مسکین  ندارد  هیچ  ماوا   را

به که  گویم  درد  دل  که  باشد محرم  رازم

                             کسی کو  که  تواند  کرد  حل  این  معمّا   را

در این شهرِ  خیال  من  مهرویان  فراوانند

                            بتُی  چون  تو کجا  یا بم  کُند  دردم  مُداوا  را

قسم بر طاقِ ابرویت ،شدم دیوانه ی رویت

                           بیا نگذار کز عشقت  گذارم سر به  صحرا  را

اگر باما نخواهی داشت سرِ مهرو وفاداری

                           بمیرم  به  از آن  باشد  که  بینم  رنج   دنیا  را

من اینک از فراقِ تو چنان غمگین وبی تابم  

                         که گر آهی کشم از دل  بسوزد سنگ  خارا   را

دو چشمم منتظر بر در امیدم آنکه  باز آیی

                           برای خاطر رویت  مکن  امروز و  فردا   را

صمد، اینجا قفس تنگ است مزن حرف دلِ خود را

                           برو در بوستان  بنشین حد یثت  گو به گلها را. 

.........................................................................................................................................

ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)

ویلیام شکسپیر(۱۵۶۴-۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلیسی که وی را بزرگ‌ترین نویسنده در

زبان انگلیسی دانسته‌اند برد آون» لقب ویلیام شکسپیر است که به دلیل محل تولدش در آون

واقع در استراتفورد انگلیس به این نام شناخته می‌شود.

زندگی

ویلیام شکسپیر در ۲۶ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد. شهرت

شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را

بزرگترین نمایشنامه نویس تمام دوران می‌دانند اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است.ویلیام

شکسپیر در ماه آپریل در استراتفورد متولد شد. پدرش شهردار و مادرش فرزند زمین داری محلی

بود. شکسپیر احتمالا در مدرسهٔ گرامر استراتفورد تحصیل و در آنجا اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ

لاتین به دست آورده؛ اما ویلیام رهسپار آکسفورد و یا کمبریج نشد. دربارهٔ جوانی‌های ویلیام

افسانه‌ها یست و در واقع سند مستندی وجود ندارد. اولین مدرکی که ما دربارهٔ او پس از مراسم

تعمید و نام‌گذاری داریم از ازدواج او با آنی هاداوای در سال ۱۵۸۲ می‌باشد. که ثمرهٔ آن دختری در

سال ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دو قلو در سال ۱۵۸۳ بود.

شکسپیر پس از ازدواج به لندن رفت و در تماشاخانه مشغول بازی شد. در آنجا وظیفه ویرایش

نمایش نامه‌ها را به او سپردن شکسپیر از این تجربه استفاده کرد و خود چند نمایشنامه نوشت

که با استقبال روبرو شد. پس از آن ما هیج اطلاعی دربارهٔ فعالیت‌های او برای ۷ سال نداریم، اما

وی احتمالا پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگرکار می‌نموده. در این موقع چندین هیثت

بازیگران در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی

حدسیات است. اما ما از ارتباط مفید و طولانی او با موفق‌ترین دسته بازیگران با نام مردان لرد

چامبرلین اطلاع داریم که پس از آمدن جیمز اول به تخت مردان شاه نام گرفتند. شکسپیر نه تنها

با این گروه بازی کرد بلکه سرانجام سالار صاحب سهم و مدیر نمایشنامه شد. فرانسیس میرس

در پالادیس تامیا: خزانه هوش (۱۵۹۸) در رابطه با شکسپیر می‌گوید: همانطور که پلاتوس و

سنکا بهترین برای کمدی و تراژدی در میان لاتین هستند شکسپیر فاخرترین آنها از هر دو گونه در

روی صحنه‌است.با دو چکامه‌ای که شکسپیر در سال‌های ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴ به چاپ رساند اشعار او

زودتر از نمایش‌هایش چاپ شدند همینطور باید گفت که بیشتر غزل‌های وی باید در این سال‌ها

نوشته شده باشند و نمایش‌های او پس از سال ۱۵۹۴ نمایان شده‌اند و او به طور کلی هر دو

سال یکی را ارئه نمود که هریک شامل سرود و آهنگ‌هایی بسیار زیبایی می‌شدند.نمایش‌های

ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شبی در نیمهٔ تابستان، بازرگان

ونیز و ریچار دوم می‌شود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گذاری شده‌اند.همینطور

بعضی از تراژدی‌های مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ گفته شده‌اند شامل: اتللو، شاه لیر و

ماسبت می‌شود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت بر می‌گردد و با

وجود آن به نوشتن ادامه می‌دهد که دورهٔ رمان و کمدی-استراتژی او به حساب می‌آید مانند:

طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او می‌توان گفت که نخستین

بار در سال ۱۶۰۹ به چاب رسیدند.

مرگ

ویلیام شکسپیر به تاریخ ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی درگذشت و جسد او دو روز پس از آن در کلیسای

مقدس ترینتی به خاک سپردند. او حتی قطعه‌ای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر

روی آن حک شده‌است: به خاطر حضرت مسیح از کندن خاکی که اینجا را احاطه کرده خودداری

کن، خجسته باد کسی که این خاک را رها کند و نفرین باد کسی را که استخوان‌های مرا بردارد.

او در حالی مرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخهٔ جمع آوری شده‌ای از آثار شکسپیر وجود نداشت، و

بعضی از آنها در نسخه‌هایی مستقل چاپ شده بودند که همان‌ها هم بدون نظارت ویرایش او بود.

و در سال ۱۶۲۳ دو تن از اعضای هیئت شکسپیر، جان همینگز و هنری کاندل نسخه‌ای جمع

آوری شده از تمام نمایش‌هایش که مورد تصحیح و رسیدگی قرار گرفته شده بود به چاپ رسید

که فیرست فالیو نام گرفته شد.

مهمترین آثار او

اتلو،مکبث،هملت،ژولیوس سزار،رومئو و ژولیت

تاجر ونیزی،لیرشاه ،رویای شب نیمه تابستان،هنری ششم

دو نجیب‌زاده ورونایی،ریچارد سوم،تیتوس آندرونیکوس،کینگ جان

ریچارد دوم،هنری چهارم،کمدی اشتباهات،هیاهوی بسیار برای هیچ

هنری پنجم،تروئیلوس و کریسدا،آنتونیوس و کلئوپاترا،تیمون آتنی

پریکلس،کوریولانوس،حکایت زمستان،هنری هشتم،رام کردن زن سرکش.

...............................................

گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،

بر آن ها که می هراسند بسیار تند،


بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی،

و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است.

اما، برآن ها که عشق می ورزند،

زمان را آغاز و پایانی نیست

...............................................

عشق ، در واقع عذاب است، ولی محروم بودن از عشق مرگ است

...............................................

شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است که هر زمان بر پهنای خود می افزایدو در منتهای بزرگی هیچ می شود.

...............................................

 عصاره ی تمام مهربانی ها را گرفته اند و از آن مادر ساختند.

...............................................

آنها که کلماتشان بوی درد و رنج می دهد از حقیقت الهام می گیرند .

...............................................

دوستانی را که داری و آنان را آزموده ای ، با قلاب های فولادین به جان و دل خود پیوسته نگاه دار.

...............................................

از دست دادن امید های پوچ و آرزو های محال ، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی محسوب می شود.

...............................................

وقتي كه اختيارت را به ديگري مي سپاري ، سلطه ی او را نیز تحمل کن.

...............................................

پول متاعی است که با آن می توان به همه جا وارد شد و همه چیز را بدست آورد ، غیر از شرافت و سعادت.

..............................................................................................

چند شعر او

وقتی چهل زمستان پیشانی تو را از همه طرف احاطه و محاصره کرد
و در کشتزار جمال تو چین و شیارهای عمیق حفر نمود
زمانی که این پوشش جوانی غرور آمیز را

به صورت لباس ژنده و کم ارزش درآورد
اگر از تو پرسیدند
آن همه زیبایی تو کجا شدند
آن همه خزانه با ارزش روزهای نشاط و جوانی کجا رفتند

اگر بگویی در گودی چشمان فرو رفته ام
گم شده اند
شرمساری بی فایده است
چقدر سرمایه گذاری زیبایی
اگر میتوانستی جواب دهی
"این طفل زیبای من حساب مرا صاف
و جوابگو عذرخواه پیری من است"
زیباییش ثابت کننده زیبایی توست
که آنرا به ارث برده است

...............................................

پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود

...............................................

کاش وقت دگری او می مرد ، دردا ، دردا
سخن از مرگ زمان دگری می شد گفت : فردا ، فردا
پله های روز ها را نرم و لغزان می خزیم ،
بار مرگ ناگزیری را به آخر می بریم .
این همه دیروز هایی کر پی هم بوده اند ،
مرگ را همچون سبک مغزان نشانگر بوده اند
.
زندگی ، ای شمع کوچک ! شعله ات پاینده نیست ،
تا رسد صبحی ز ره ، نورت به شب زاینده نیست .
زندگی یک سایه ی لغزنده است ،
زندگی بازیگری بازنده ست :
اضطرابش روی صحنه آشکار ،
ساعتی دیگر نماند بر قرار .
زندگی چون قصه ی دیوانه ای ست ،
پر هیاهو ، پوچ و چون افسانه ای ست .

...............................................

خسته ام ،
خسته از روز های تکراری که بی صدا می آیند و می روند ، بدون لحظه ای درنگ !
خسته ام ،
خسته از شالیزار هایی که دیگر بوی مهربانی نمی دهند .
از ماهی هایی که به تنگ کوچکشان دلبسته اند .
خسته ام ،
خسته از نسیمی که بوی دلتنگی می دهد .
خسته ام ....

 ..............................................................................................

ابونصر محمد فارابی

ابو نصر محمد بن محمد فارابی معروف به فارابی از بزرگترین فیلسوفان ایرانی  شرقی سده

سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرح‌هایی است که بر آثار ارسطو نگاشته

و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده‌اند و در مقام بعد از ارسطو قرار داده‌اند. وی

آثاری نظیر «اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو»، «فصول الحکم» و «احصاءالعلوم» را از خود به یادگار

نهاده‌است. در قرون وسطی آثاری چند از او تحت نام Alpharabius, Alfarabi, El Farati,

Avenassar به زبان لاتین برگردانده شده‌اند.والدین فارابی ایرانی تبار بودند. ابن ابی اصیبعه و

شهر زوری نوشته‌اند که ابونصر از نژاد ایرانی بوده‌است .

زندگی

فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری ..قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکدهٔ «وسیج» از ناحیهٔ پاراب

(فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان

کنونی به دنیا آمد.دهخدا به نقل از بدیع الزمان فروزانفر می‌نویسد:«اسم پدراو طرخان و نام

جدش اوزلوغ است. درشرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و

جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابی اصیبعه دو خبر متناقض درباره او نقل می‌کند: اول

اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بودو دوم اینکه. در عنفوان جوانی به قضاوت

مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف

دیگر روی آورد. »در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن

منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.

 

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد،

به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد

بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی

از آنان بود.

 

در سال ۳۳۰هجری قمری به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در

زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸ در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت.

عده ایی بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان می‌رفت به دزدان برخورد.

ابونصر گفت:« هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس ومال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.»

آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچاربا آنها جنگید و کشته شد.امرای شام از

حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.

 

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌گزین و اهل تامل بود. اعراض او از

امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده

بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید.

 

فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه دربارهٔ هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از

کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و

موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.درست

است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او

نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده‌است، وحدتی

ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.

ابن سینا او را استاد خود می‌شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام

بالایی قائل بودند. ازجمله سخنی از ابن سینا است که اوج منزلت علمی اورا بیان می کند:کتاب

مابعدالطبیعه را مطالعه کردم وبعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم ازاغراض مولف آن اگاهی

پیداکنم تا اینکه در بازار به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعد الطبیعه

بود بعد ازمطالعه آن توانستم مطالب مابعد الطبیعه را در یابم وبسیار مسرور شدم.در سنت

فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب داده‌اند

فلسفه فارابی

از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث

و قدم عالم مهم‌ترین بحث تفکر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان

«قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود،سعی کرد بین عقیده

ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می‌کرد موضوع

«فیضان» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می‌داند.

اما اظهار می‌دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده‌است. او معتقد است که «عقل فعال»

ارسطو همان وحی قرآنی است.

فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص

شیعی اثنی‌عشری به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و

سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

وحدت فلسفه

فارابی از کسانی است که می‌خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه

گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر

نیست و حقیقت فلسفی - هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند - متعدد نیست.فارابی به وحدت

فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده‌است.

وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به

ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث

دربارهٔ حقیقتی یکتا بوده‌است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته

باشند؟فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این

اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست.

مخصوصاً آنکه آن‌ها مبدع و پدیدآورندهٔ فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.

مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:

روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت.

البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب

«اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش‌های کتاب «تاسوعات» فلوطین می‌باشد. وی فکر

می‌کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد

کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می‌کرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با

ارسطو نداشت.)

بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه

اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و

فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.                                 

................................................                                      

آن كه نفس خود را بالاتر و برتر از آنچه كه هست داند، هرگز به سر حد كمال نرسد.   

............................................................................................

۱) . هراکلیتوس

۲) .   سقراط

۳) .  افلاطون

۴) .  ارسطو

۵) . ابن سینا                 

۶) .   فارابی                       

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی                                            

 

 

 

 

مارتین هایدگر(Martin Heidegger)

Martin Heidegger     

مارتین هایدگر یکی از معروفترین فیلسوفان قرن بیستم بود. او با شیوه‌ای نوین به تامل درباره

وجود پرداخت. فلسفه او بر دیدگاه‌های بسیاری از فلاسفه بعد از او اثر گذاشت.

زندگی‌نامه

هایدگردر سال ۱۸۸۹ در خانواده‌اي كاتوليك و سنتي در يكي از روستاهاي ایالت بادن-وورتمبرگ‌

دنیا آمد. پدر او فریدریش خادم کلیسا بود. او در محیطی کاتولیک بزرگ شد.هایدگر الاهیات را از

سال ۱۹۰۹ در دانشگاه فرایبورگ آغاز کرد و بعد از آن به فلسفه روی‌آورد. فعاليتش همواره تحت

تأثير استادش ادموند هوسرل بود. از مهم‌ترین کتاب‌های او در فلسفه اثر هستی و زمان است. او

در این کتاب به نقد تاریخ فلسفه غرب که به تعبیر هایدگر همان تاریخ متافیزیک است، پرداخته

است و در پی طرح افکندن هستی‌شناسی تازه‌ای است که خود آن را هستی‌شناسی بنیادین

می‌خواند؛ چرا که نزد او تاریخ متافیزیک، تاریخ غفلت از وجود و افتادن در ورطه موجودانگاری

است. مقصود هایدگر از این تعبیر آن است که تاریخ کنونی فلسفه، با خلط موجودشناسی و

وجودشناسی، از شناخت وجود به معنای اصیل آن بازمانده است.

اندیشه‌های هایدگر، رقم‌زنندهٔ مایه‌های فکری بسیاری از متفکران مابعد تجدد از جمله میشل

فوکو، ژاک دریدا و هانس-گئورگ گادامر بوده است.

مرگ

او در ۲۶ مه سال ۱۹۷۶درگذشت. مراسم تشییع دو روز بعد در فرایبورگ انجام شد و به

درخواست خود مراسم دینی کاتولیک‌ها در مسکیرش در کلیسای مارتین قدیس که پدرش خادم

آن بود، انجام شد. در همان صحن میان مادر و پدرش به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

 

 

فلسفه

هایدگر بررسی پدیده در فلسفه خود پرداخته

است. متافیزیک او در واقع هستی‌شناسی پدیده گرایانه است. هایدگر زمان را به سه نوع زمان

روزمره و زمان طبیعی و زمان جهانی تقسیم می‌کند. در بحث زمان روزمره می‌گوید که زمان آن

چیزی ست که اتفاقات در آن رخ می‌دهند. زمان در موجود تغییر پذیر اتفاق می‌افتد. پس تغییر در

زمان است. تکرار دوره‌ای‌ست. هر دوره تداوم زمانی یکسانی دارد. ما می‌توانیم مسیر زمانی را

به دلخواه خود تقسیم کنیم. هر نقطه اکنونی زمانی بر دیگری امتیاز ندارد و اکنونی پیش‌تر و

پس‌تر (بعدتر) از خود دارد. زمان یکسان و همگن است. ساعت چه مدت و چه مقدار را نشان

نمی‌دهد بلکه عدد ثبت شده اکنون است. هایدگر می پرسد که این اکنون چیست و آیا من انسان

بر آن چیرگی و احاطه دارم یا نه؟ آیا این اکنون من هستم یا فرد دیگری ست؟ اگر این طور باشد

پس زمان خود من هستم و هر فرد دیگر نیز زمان است و ما همگی در با هم بودنمان زمان

هستیم و هیچ کس و هر کس خواهیم شد.هایدگر می پرسد زمان چیست؟ و دازاین در زمان

چیست؟ دازاین در هر آن بر مرگ خود آگاهی دارد. دازاین به معنی حیات انسانی همان امکان

داشتن است. یعنی گذشتن مطمئن و در عین حال مبهم از خود ممکن است. هستی امکان بر

مرگ واقف است و معلوم است که آن را می‌دانم اما به آن فکر نمی کنم. دانایی من از مرگ

تفسیری از دازاین است. دازاین این امکان را دارد که مرگ خود را دور کند.

هایدگر تفکر متافیزیکی و سوژه محور را در راستای اعمال اراده استیلاگر می‌داند و تفکر

رهایی‌بخش را معطوف به روشتی ظهور هر چیز آنگونه که هست. این نوع تفکر اندیشیدن در

رهائی است. هایدگر رهائی را تجربه‌ای نفی‌کننده نمی‌داند. اعراض از سلطه و غلبه بر چیزها

تنها یک لحظه از رهائی است. لحظه اثباتی آن‌گاه است که انسان در موضعی قرار گیرد که به

جای خفا بردن حقیقت در معرض عیان شدن آن باشد. آنجا که انسان بودن خویش را در طبیعت و

در کنار چیزها و با دیگران آن‌گونه که هستند تجربه می‌کند درمعرض آشکار شدن حقیقت بودن

قرار می‌گیرد.

از نظر هایدگر، فلسفیدن اصیل، تفکر و تشکر  نیز هست. یعنی گشودگی وجودی به سوی

پاسداری از حقیقت بودن. اما تاریخ متافیزیک تاریخ، فراموشی این حقیقت است. این فراموشی

تاریخی اکنون به غلبه پوزیتیویسم تکنوکراتیک ختم شده است. در این وضعیت، تفکر به نظامی از

کارآئی، خود-اعمال گری، سلطه و امنیت استحاله شده است. در حالی که تفکر همانا پرسش

گری در باب حقیقت بودن است. فلسفه هایدگر را می‌توان به رمانتیسم آلمانی مرتبط دانست.

ساختارشکنی هایدگری درباره متافیزیک مربوط به سوژه، نقد رمانتیک اومانیسم انتزاعی است.

تحت عنوان دیگر مفاهیم بشری است که هایدگر خلاف سوژه گرایی، مفهومی را که یک

دگرگونی اساسی در رمانتیسم به وجود می‌آورد به کار می‌گیرد. هایدگر چهره‌ای از متافیزیک

مدرن است. او از طریق آثار خود پدیدارشناسی هوسرل - و نیز نقد هوسرلی از گرایش به

روانشناسی - را به موضوعات بنیادین متافیزیک پیوند می‌دهد. هوسرل می‌گوید که اگر

روانشناسی، تاریخ و یا خود زندگی را به عنوان کدهای تعیین‌کننده رفتارهای انسانی در نظر

بگیریم اگر تشخیص بین انسانیت و حیوانیت از بین رود، انسان تبدیل به ماشینی خواهد شد که

فعالیت‌هایش به حرکات صرف و غیر قابل پیش‌بینی تبدیل خواهد شد. بنابراین واژه Eigenlichkeit

همان وجه انسانی بشر است که می‌تواند در نیستی گسترش یافته به رهایی از این کد

بیانجامد.وجه دیگر فلسفه هایدگر در نقد فلسفه افلاطون منعکس شده است. او در سال ۱۹۴۷

در مطلبی با عنوان "دگم افلاطونی واقعیت" می‌گوید که در تفکر  افلاطونی از ایده موجود از قبل

داده شده است و نقد هاید گری از فلسفه افلاطون به همین از پیش تعیین‌شدگی موجود در

متافیزیک افلاطون برمی‌گرد

...................................

گفتن و بياني كه كامل تر است تنها پاره اي از اوقات پديد مي آيد. تنها كساني كه جسورتر هستند

نسبت به آن توانمندند؛ زيرا اين كاري دشوار است. مشكل، دستيابي به وجود است .

...................................     ...................................       ...................................

۱) . هراکلیتوس

۲) .   سقراط

۳) .  افلاطون

۴) .  ارسطو

۵) . ابن سینا                 

۶) .   فارابی                       

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر 

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی

 

 

 

 

Flash Game 5

سلام دوستان .. اینم یه سری فلش گیم (swf) دیگه که بعضی هاشون واقعا

خوبن  شماره ۱ فک کنم بد نباشه یه پنگوئنه که باید با کلیک به بالا پرتابش کنید و

باز با کلیک نزارید بیفته پایین جالبه حتما بازی کنید .

برای دانلود روی Flash Game راست کلیک کرده و گزینه  Save Target As رو کلیک کنید ..

۱)Flash Game  حجم 341 کیلو بایت                                   

۲)Flash Game  حجم 525 کیلو بایت    

۳)Flash Game   حجم 380 کیلو بایت

۴)Flash Game  حجم 225 کیلو بایت

۵)Flash Game  حجم 284 کیلو بایت

۶)Flash Game   حجم 200 کیلو بایت

۷)Flash Game   حجم  64 کیلو بایت

۸)Flash Game  حجم  24 کیلو بایت

 

اگه بازی کردید حتما نظرتونو بگید؟  

................................................................................................

فلسفه هانری برگسون (Henri Bergson)

هانری برگسون  فیلسوف مشهور فرانسوی در ۱۸۵۹ دیده به جهان گشود و در سال ۱۹۴۱ در سن

۸۱ سالگی چشم از دنیا فروبست. وی زاده پدری لهستانی و مادری انگلیسی بود. و در ۱۸

سالگی جایزه‌ای ویژه در ریاضیات را به خاطر حل مسئله‌ای مطرح شده از سوی پاسکال دریافت

نمود.اما برگسون تحصیلات ریاضی خود را پی نگرفت و به‌دنبال تحصیلات آکادمیک در رشته‌های

فلسفه و روانشناسی رفت و نخستین اثرش را در سال ۱۸۸۶ با عنوان «انگیزه ناخودآگاه در

حالتهای هیپنوتیز» در حالی به رشته تحریر در آورد که اثر معروف زیگموند فروید و بروئر در مورد

هیستری(جنون) تا ده سال پس از آن یعنی در سال ۱۸۹۶ منتشر نشد.همین علاقه وافر

برگسون به نقش خاطرات ناخود آگاه در قوه شناخت باعث شد وی به سرپرستی انجمن

تحقیقات روانی لندن برگزیده شود.او که پیشتر از این به عضویت موسسه و پژوهشگاه علوم

اخلاقی و سیاسی درآمده بود در سال ۱۹۱۴ عضو پژوهشگاه فرانسه شد و در ۱۹۲۸ توانست

جایزه نوبل را تصاحب کند. وی پس از جنگ جهانی اول در امر پیشبرد تفاهم بین‌المللی فعال بود و

همچنین مدتی ریاست کمیته همکاری معنوی را که توسط جامعه ملل بنیاد گذاشته شده بود را

بر عهده داشت تا اینکه بیماری و ضعف جسمی باعث شد وی کناره گیری نماید.

کتاب معروف وی یعنی«تحول خلاق» در سال ۱۹۰۷ منتشر شد و وقتی این کتاب پنج سال بعد

به زبان انگلیسی منتشر شد برتراند راسل ابراز داشت که برگسون می‌خواهد ما را به زنبورهایی

که قوه شهود دارند تبدیل کند. به اعتقاد راسل نمی‌توان برگسون را  در هیچ جایی از جمله در

تجربه گرایی، واقع گرایی یا ایده‌آلیسم طبقه بندی کرد.

وی اثر برجسته اش را در سال ۱۹۳۲ با عنوان«دو سرچشمه اخلاق و دین» منتشر کرد در این

کتاب وی دو نوع دین را متصور می‌شود که یکی را دین سکون یا طبیعی و دیگری را دین حرکت

می‌نامد، و برای هر یک منشا جداگانه‌ای ذکر می‌کند:

دین سکون یا طبیعی. وسیله‌ای که طبیعت برای محافظت هیات اجتماعیه برمی انگیزد، در برابر

عقل که باعث انفراد. تنهایی و جدایی شخص از دیگران است. منشا این دین سه مساله‌است به

این شرح:

۱-در میان موجودات هستی تنها انسان است به مرگ آگاه است و می‌داند که فناپذیر است و این

آگاهی موجب تالم خاطر وی می‌شود. از طرفی برای زندگی در دنیا شور و نشاط لازم است و

عقل انسان را با آگاهی دادن وی از مرگ این نشاط را از وی می‌گیرد، اما فطرت انسان برای

جبران این فقدان نشاط در انسان آخرت را برای انسان متصور می‌شود و او را به زندگی امیدوار می‌کند.

۲-چون میزان قدرت اجتماع مخصوصا در ابتدای تشکیل به وجود افراد وابسته‌است، بنابر این بقای

این اشخاص برای اجتماع واجب است، به طوری که نیازمندند این اشخاص را حتی پس از

مرگشان موجود و حاضر بدانند و این امر باعث مرده پرستی می‌شود و باعث می‌شود خداوندی

برای آنها قائل شوند و داستانهایی برای آنها بسازند و به مرور زمان و بقای آن افراد وفات یافته را

بنابر اعتقاد خود با وجود یک بدن لطیف متصور شوند که لطافت آن بدن به تدریج باعث اعتقاد به

روح می‌شود.

۳-انسان به واسطه قوه درک و فهم خود و این که می‌بیند از آینده و سرنوشت خود ناآگاه است

متزلزل و نگران می‌شود؛ پس عقلش به این تمایل پیدا می‌کند که به غیب توسل جوید و معتقد

به وجود خداوندان و اشخاص فوق العاده‌ای شود که در امور زندگی وی موثرند و عملیات سحر و

جادو و امثال آن و حتی خدایان اساطیری در یونان و روم و ایران از همین احساس نگرانی سر

منشا می‌گیرد.

 

دین حرکت؛ این نوع دین مبدا عالی دارد و مبداء آن همان دانشی است که در انسان عقل را به

وجود می‌اورد. از آن مایه دانش در انسان قوه اشراقی به ودیعه گذاشته شده‌است که در عموم،

به حال ضعف، ابهام و محو می‌باشد. ولی ممکن است که قوی شده تا آنجا که شخص متوجه

شود آن اصل اصیل در او وجود دارد. به عبارت دیگر اتصال خود به مبداء را در می‌یابد و آتش

عشق در او افروخته می‌شود، هم نگرانی که از عقل در وجود انسان به وجود آمده مبدل به

اطمینان خاطر می‌گردد و هم باعث می‌شود انسان به جزئیات توجه‌ای نکند و به طور کلی به

حیات تعلق می‌گیرد.

.............................................

 چشم، همان چيزي را مي‌بيند كه ذهن براي درك آن آماده كرده است .

.............................................              

پيشرفت كردن، همان فلسفه‌ي طبيعت است .

.............................................

 

 

 

 

بیشتر در باره او وعقایدش 

 

در نظريات مربوط به آزادي، برابري و عرفان شريعتي نوعي شباهت، تاثير و سابقه با آراي هانري

برگسون، فيلسوف رمانتيك و عارف‌مسلك فرانسوي، ديده ‌مي‌شود كه كمتر ديده شده است.

برگسون ازجمله نوابغي است كه «هيچ‌گاه دلايلي براي عقايد خود ارائه نمي‌كند، بلكه به

‌جذابيت آنها و سحر بيان خود متكي است. مانند تبليغ‌گران بر بيان زيبا و متنوع با تكيه بر تمثيل و

تشبيه و استعاره، عقايد خود را به‌ خواننده مي‌قبولاند.» (راسل، تاريخ فلسفه، ص1091) ازنظر

برايان‌مگي: «برگسون فلسفه را همچون شاخه‌يي از ادبيات و بخشي از فرهنگ ادبي بدون توجه

كارشناسانه به علم و منطق و تحليل رشد داده است.» ويژگي‌اي‌ كه نمونه‌هايش در نثر و كلام

خطابي (ريتوريك) و شاعرانه شريعتي نيز ديده‌ مي‌شود.

فلسفه پاسخ به كلي‌ترين پرسش‌هايي است كه بشر با آن روبه‌رو بوده و

دانش قطعي درباره آنها ميسر نشده است. البته با تكيه برعقل بشري و نه

تكيه بر دلايل نقلي، خواه اين دلايل نقلي از سنت باشند يا وحي، مكاشفه و

شهود كه فلسفه نيست، الهيات است. شریعتی مانند برگسون به ‌جاي تكيه

بر عقل بر سنت ‌تاريخي، شهود و عشق عرفاني تكيه مي‌كند. برگسون

بيشترين تاثير را در فلسفه قرن بيستم فرانسه و بر فيلسوفاني مانند امانوئل‌

مونيه، گابريل ‌مارسل، سارتر و همچنين لويي ‌ماسينيون و ژاك‌ برك كه اساتيد

فانون، امه‌سزر، بِن‌بِلا دكتر شريعتي و… بودند، داشته است. شريعتي هم

بيشترين تاثير را بر نظر و عمل نسل انقلاب داشت.

برگسون ازابتدا در ايران شناخته‌شده بود. او در كتاب «عرفان و اصول مادي»

دكتر آراني، به طور جدي و مفصل نقد و بررسي شده است. آراني مي‌نويسد:

«دوره شروع بحران‌ها و بيكاري‌هاست… سرمايه تجاري و صنعتي… باز با يك

راه بن‌بست مواجه شده… چون دوره ياس است. بايد عقايد عرفان شيوع

داشته باشد. ولي درعين حال بايد لباس[نو] دربرگيرد، يك‌چنين دوره‌يي امثال

فلاماريون و برگسون را لازم دارد.» (عرفان و اصول ‌مادي، ص44) محمدعلي

فروغي هم در«سيرحكمت دراروپا» بحث مفصلي در معرفي برگسون دارد.

برگسون مورد توجه نخشب و شريعتي و ساير انديشمندان مسلمان نيز بوده است. در«اصول فلسفه و روش رئاليسم» نيز مورد بحث قرارگرفته است.

عرفان برگسون، عزلت‌گزين و غيراجتماعي نيست بلكه پر از عشق و شور

است. با اين عشق بايد شريعت و انسانيت و جامعه ‌خدايي ايجاد كرد.

برگسون پيرو اراده‌گرايي و معرفت‌ بي‌واسطه مبتني بر شهود است. او معتقد

است: «در تاريخ هيچ مانعي نيست كه با اراده از ميان نرود. مي‌گويد:

«سرمايه‌داري، صنعت و ماشينيزم تجمل را زياد و فاصله كار و سرمايه را

بيشتر كرده است. اگر بشر بخواهد… بالاتر بيايد و بخواهد از ماده مجرد شود،

بايد پا روي آن [دنيا و ماده] بگذارد.» انتقاد او به سرمايه‌داري بيشتراخلاقي

است. طنين اين ‌عرفان، اراده‌گرايي و سوسياليسم اخلاقي در كلام نخشب و

شريعتي آشناست.

يكي از دغدغه‌هاي برگسون آزادي اراده و عمل انسان است. البته اين آزادي

اراده و عمل، با آزادي‌ اجتماعي و دموكراسي مدرن متفاوت است. او

مي‌نويسد: «موجود زنده مركز عمل است و نماينده مقدار معيني امكان است

كه وارد جهان مي‌شود، يعني كميت معيني از عمل ممكن.» (راسل، پيشين،

ص1090) برهمين اساس او دو «خود» مجزا را در وجود انسان تعريف مي‌كند.

يكي از آنها از استمرار محض و شهود وي سرچشمه گرفته و اصالت و آزادي با

اين «خود» است درحالي كه «خود» ديگر بازنمود اجتماعي آن است. اعمالي

كه از خود اجتماعي سر مي‌زند معمولا بر اثر جبر محيط و اجتماع است و

نمي‌‌توان نام آزادي را بر آن نهاد، اما اعمالي كه از خود واقعي (دروني و

شهودي) سرچشمه مي‌گيرند آزادانه هستند. متاسفانه اكثر اعمال انسان‌ها

از روي جبر جامعه و محيط و عقلانيت اجتماعي است و لذا انسان‌ها از آزادي

خود بسياردورهستند.

برگسون دركتاب «دو سرچشمه اخلاق و دين»كه به بحث درباره دين و اخلاق

مي‌پردازد، به دونوع اخلاق و دين 1- اخلاق بسته و دين ايستا و سكوني يا

طبيعي و 2-اخلاق باز و دين پويا (ديناميك) وحركتي قائل است. اولي ديني

است كه از روي غريزه ايجاد مي‌شود و تنها پاسخ به ترسي است كه

انسان‌ها درطول تاريخ از حوادث قهريه طبيعت داشته‌اند و در جوامع بسته رخ

مي‌نمايد و مايه پرستش اشيا و… استقرار آداب و مناسك و دعا و نماز و

قرباني و نذورات و مانند آن مي‌شود.» (سير حكمت، ص 319) در مقابل در

جوامع باز دين پويا و خدايي وجود دارد كه مبتني بر عشق‌ الهي و شهود

عرفاني است كه از يك خالق مطلق وجود دارد. اين نوع دينداري از روي ترس و

غريزه نيست. برگسون دين طبيعي را ناشي از عقل‌گرايي صرف و زندگي

اجتماعي مي‌داند ولي دين واقعي را دين محض و فراتر از عقل مي‌داند. از نظر

برگسون دين پويا عرفاني است. وبه اين سبب كه هميشه خلاق است

نمي‌تواند وابسته به ‌هيچ مجموعه خاص و سازمان داده‌شده‌يي از آموزه‌ها و

اعتقادات باشد. ولي دين با آموزه‌ها و اعتقادات سازمان‌داده‌شده و صلب

همواره ايستا است. تقسيم‌بندي‌اي كه دقيقا در نظريات شريعتي ديده‌

مي‌شود.

نظريات برگسون با عرفان اومانيستي و مردمگراي شريعتي و مسلمانان

عدالت‌خواه نزديك است. «براي گسستن از دين‌ ايستا و پيوستن به دين پويا

به قهرمانان و چهره‌هاي فرهمند (چون مسيح يا محمد) نياز داريم كه براي

آزادسازي ما از پيوندهاي جماعت، قدرتي عاطفي بر ما اعمال كنند.» (‌ا.

ماتيوز، ص55) ژرژسورل نيز پيرو برگسون، تاريخ را تكرار پيوسته «اسطوره‌ها» و

داراي اهميت اخلاقي شايسته احترامي همچنين موتور حركت تاريخ مي‌داند.

شريعتي نيز قهرمانان، اسطوره‌ها و چهره‌هاي فرهمند: فاطمه، زينب، حسين،

ابوذر و سلمان را كه مي‌توانند، در ميان مردم ما حيات، حركت و تپش ايجاد ‌

كنند، يا عارفاني مانند حلاج و عين‌القضات را برجسته مي‌كند. در سنت

فلسفي بعد از دكارت برتفكيك و فاصله بين ابژه و سوژه تاكيد و تكيه شد. ولي

برگسون و به دنبال او، هانري‌كربن سعي مي‌كنند، از طريق آراي عرفاني و

شهود با نفي زمان فيزيكي كه زماني خطي است و امكان بازگشت درآن وجود

ندارد و جايگزيني آن با زمان انفسي و دروني كه در آن بازگشت به‌گذشته،

امكان‌پذيراست، اين فاصله را پر كنند. عليت در اين دستگاه فكري نه مانند

هيوم مورد سوال قرار مي‌گيرد، بلكه اشراقي و عرفاني رد مي‌شود. عارفان نيز

با شهود و مكاشفه در جايگاهي قرار مي‌گيرند كه پا بر عليت و ضرورت‌هاي

جهان مادي مي‌گذارند. برگسون مي‌گفت: «ذهن مي‌تواند الزامات مادي را تا

حدودي نديده بگيرد و بر اساس انديشه و اراده خود عمل كند.» (پيمان،

خداپرستان…، ص22) شريعتي نيز مي‌گويد: آگاهي در انسان اراده‌يي پديد

مي‌آورد كه به وي آزادي مي‌بخشد و آزادي يعني امكان سرپيچي از جبر حاكم

وگريز از زنجيره عليت.» برگسون همچون عرفا به تكامل و‌ تحول خلاق باور

داشت. برگسون دركتاب «تحول خلاق» مي‌نويسد: «عالم يكباره آفريده‌ نشده

است، بلكه در حال خلق شدن مداوم است.» اين نظريه عينا به «خلق

مداوم» و حركت جوهري در فلسفه ملاصدرا شبيه است. اين تحول و تكاملي

كه در آثار مولانا، سهروردي و ملاصدرا ديده مي‌شود، تكامل‌ علمي دارويني

نيست، بلكه تكامل جوهري، اشتدادي و استكمالي است. برگسون هم با

برداشتي غايت‌شناسانه‌، مسير تكامل انواع و بقاي انسب داروين را نارسا

مي‌دانست و نمي‌پذيرفت. برگسون حركتي پيوسته را در تاريخ و بين

تمدن‌هاي مختلف نيز مي‌بيند. بسياري از متفكران ايراني به‌ خاطر اين

شباهت‌ها شيفته او شده و به مطالعه و تعمق بيشتر در آثار او يا ملاصدرا

پرداخته‌اند. برگسون با نقد پوزيتيويسم علمي- منطقي، نظريه اين‌هماني

هستي، با سير زمان كه در درون و از طريق درون‌بيني و شهود تجربه

مي‌شود، با نفس‌ زندگي و نيروي حيات، شبيه اين‌هماني هستي و زمان

هايدگر را مطرح مي‌كند. فلسفه‌ برگسون طغياني بود، عليه كل سنت

فلسفي غرب، كه از لحاظ فلسفي مهم است و در نهايت به‌انديشه هايدگر و

تاثير فلسفه آلماني در فرانسه انجاميد. برگسون اغلب به‌ يافته‌هاي علمي به

ويژه زيست‌شناسي استناد مي‌كند. اما علم مورد نظرش بيشتر شهود بر امر

مطلق، دروني، انضمامي و بيان‌نشدني است و ‌بر دانش تحليلي و تفكر

بيروني، انتزاعي و مفهومي مبتني نيست. او مي‌گويد: «گرچه علم مطالب

مفيدي در باب عالم طبيعي به دست مي‌دهد، اما علم جديد راه درست

زيستن را به‌انسان نشان نمي‌دهد… علم و ادراكات حسي از ارائه حقيقت

جهان معذورند… از راه مشاهده و تجربه مستقيم شهودي، حقايق به دست

مي‌آيند… جهت حركت فلسفه و انديشه به ‌سوي عرفان و معنويت است.

حقيقت ساخت ثابتي ندارد، ذاتا متغير است و عقل از شناخت آن عاجز

است.» برگسون از يافته‌هاي علمي چون ابزاري در دفاع و توجيه نظرياتش

استفاده ‌مي‌كند.

 

برگسون دركتاب «دوسرچشمه اخلاق و دين» درباره شكل عدالت و مضمون

عدالت مي‏گويد: «پيشرفتي درحوزه عدالت به وجود آمده كه ماده عدالت را به‌

معناي جايگزيني جمهوري جهانشمول به‌جاي هر جمهوري ديگري مي‌داند كه

در مرزهاي شهر متوقف شده كه به انسان‏هاي آزاد درون آن محدود مي‌كند.»

از نظراو، اين باز بودن مفهوم جمهوري جهاني، به دليل عرفان مسيحي

امكان‌پذيراست. – چيزي شبيه حكومت جهاني كليسا- آنچه درعرفان مسيحي

مورد توجه برگسون است، «عرفان معطوف به‌كنش است و نه تحمل. عارف

مسيحي به‌طرف خدا مي‏رود تا به‌سمت انسان‏ها برگردد.» ولي‌ او فراموش

مي‌كند، كنش عرفا و قديسان و فرقه‌هاي راهبان مسيحي بيشتر حربه‌يي

درخدمت كليسا و دين ‌رسمي بوده است.

..................................................................................................................... 

۱) . هراکلیتوس

۲) . سقراط

۳) . افلاطون

۴) . ارسطو

۵) . ابن سینا

۶) . فارابی

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی

پدر فیزیک ایران ( پروفسور حسابی)

سید محمود حسابی (۱۲۸۱ تهران - ۱۲ شهریور ۱۳۷۱ ژنو ) معروف به پروفسور حسابی

فیزیکدان، سناتور، وزیر آموزش و پرورش، بنیانگذار فیزیک دانشگاهی ایران و از سلسله سادات

تفرش بود.

او چهار سال اول دوران کودکی‌اش را در تهران سپری نمود. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی

خود را در بیروت با تنگدستی و مرارتهای دوری از میهن، در مدرسه کشیش‌های فرانسوی آغاز

کرد. در همان زمان تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی را نزد مادرش فرا می‌گرفت. او قرآن و

دیوان حافظ را از حفظ می‌دانست. او همچنین بر کتب بوستان، گلستان سعدی، شاهنامه

فردوسی، مثنوی مولوی و منشات قائم مقام فراهانی اشراف کامل داشت. حسابی با شعر و

موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنا بود. او در نواختن ويولن و پيانو

مهارت داشت. وی در چند رشته ورزشی نیز موفقیت‌هایی کسب کرد، از جمله کسب مدرک

نجات غریق در رشته شنا در دوران نوجوانی در بيروت. محمود حسابی در ۱۲ شهریور سال

۱۳۷۱ هجری شمسی در بیمارستان دانشگاه ژنو درگذشت.

تحصیلات

شروع تحصیلات متوسطه او مصادف با آغاز جنگ جهانی اول و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان

بیروت بود. از این رو به مدت دو سال در منزل به تحصیل پرداخت. پس از آن در کالج آمریکایی

بیروت به تحصیلات خود ادامه داد. در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات، و در سن نوزده

سالگی لیسانس بیولوژی را اخذ نمود. پس از آن در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده

فرانسوی مهندسی در بیروت فارغ التحصیل شد. در آن دوران با اشتغال در نقشه کشی و

راهسازی، به امرار معاش خانواده کمک می‌کرد. او همچنین در رشته‌های پزشکی، ریاضیات و

ستاره شناسی به تحصیلات دانشگاهی پرداخت.حسابی در دانشگاه سوربن فرانسه، در رشتهٔ

فیزیک به تحصیل و تحقیق پرداخت.

در سال ۱۹۲۷ میلادی در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را، با ارائهٔ

رساله‌ای تحت عنوان «حساسیت سلول‌های فتوالکتریک»، با درجه عالی دریافت نمود. برخی

مدعی‌اند محمود حسابی تنها شاگرد ایرانی آلبرت اینشتین بوده‌است  در حالی که رضا منصوری

معتقد است حسابی آلبرت اینشتین را تنها یک ‌بار در دیداری عمومی ملاقات کرده است و عکس

مربوط به ملاقات حسابی با او، مربوط به کورت گودل، ریاضی‌دان معروف

است ..                                                                                                                 

 

 

 

 

طرح تاسیس دانشگاه تهران 

 

مهدی خزعلی هنگام بازگفتن خاطره دیدارش با پروفسور محمود حسابی ، به نقل از وی می

نویسد: جهت تاسیس دانشگاه تهران با وساطت یکی از دوستان وقت ملاقاتی از وزیر معارف

وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزیر معارف از من پرسید: «دانشگاه بسازید که چه بشود؟» من

عرض کردم: «دکتر و مهندس‌ها که برای تحصیل به فرنگ می روند را در مملکت خودمان تربیت

کنیم.» و او پاسخ داد: «تربیت دکتر و مهندس برای ما صد سال زود است.» متاثر از کوته فکری

وزیر معارف از دفتر وزیر خارج شدم، دوستی که آزردگی مرا دید برای تسلی خاطر گفت من

میتوانم از رضا شاه برایت وقت ملاقات بگیرم. وقت ملاقات با رضا شاه تعیین شد، برای او طرح

تاسیس دانشگاه تهران را شرح دادم و شاه پرسید «که چه شود؟» عرض کردم به جای آنکه

جوانان ما به فرنگ بروند در مملکت خودمان دکتر و مهندس آموزش دهیم و رضا شاه باز پرسید

«که چه شود؟» و عرض کردم: «این جاده‌ها و راه آهن را آلمان‌ها می سازند مهندسین خودمان

بسازند و ...» رضاشاه بسیار استقبال کرد و گفت بروید طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم

رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه کردم. فردای آن روز از دربار به در

خانه ام آمدند، تعجب کردم که با من چه کار دارند، دیدم یکصد هزار تومان پول فرستاده اند که

اعلیحضرت فرموده اند، کارتان را شروع کنید و طرح تان را نیز بنویسید. این همان مبلغ خرید زمین

دانشگاه تهران بود و کار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد. همچنین این صحبت ها

در کتاب استاد عشق به تایید ایرج حسابی فرزند دکتر حسابی هم رسیده است.

 

ستایش از طرف رهبران جمهوری اسلامی

به نقل از روزنامه خراسان زمانی که امام خمینی به اتاقی که عده‌ای از جمله حسابی در آن

حضور داشتند، وارد شد ابتدا به سمت حسابی آمد و وی را دعوت به نشستن کرد و سپس

گفت: «شما ۷ نسل خدمت ارزنده به این مرز و بوم داشته‌اید و ۷ نسل استاد و دانشجو برای

کشور تربیت کرده‌اید و صلاح نیست که من پیش از شما بنشینم.» همچنین حضرت آیت الله

خامنه‌ای در سال۱۳۶۶ طی پیامی به مراسم بزرگداشت حسابی با عنوان «۶۰ سال فیزیک

ایران» گفت: «خدمتی که دکتر محمود حسابی به فرهنگ ایران نمودند کمتر از خدمتی نیست که

ایشان به علم فیزیک کردند .

سخنانی از او

هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.

.........................................................

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.

.........................................................

تقلید (از غرب)، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.

.........................................................

دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.

                                             

                                                       

 

یک عمل

درست،                                                   

بهتر است از هزار نصیحت .

 

 

Flash Game 4

و اینم ۶ تا بازی فلش (SWF) برا شما دوستان عزیز امیدوارم خوشتون بیاد ..

برا اجراشون به برنامه Flash Player نیاز دارید .

برای دانلود  روی لینک راست کلیک کرده و گزینه  Save Target As رو کلیک کنید .

                                                                           

۱) .Billiards               حجم  ۲۱۶کیلوبایت 

۲) . Sonic                  حجم۱.۴۷۲کیلوبایت

۳)Simulator            حجم  ۵۵۴ کیلوبایت

۴) . Bomp Copter      حجم  ۷۷  کیلوبایت

۵) . Zorro Tank         حجم ۸۶۴ کیلوبایت

۶) . Spalt Man          حجم  ۱۷۹کیلوبایت

 

 

 

 

..........................................................................................................

ژان پل سارتر

ژان-پل سارتر فیلسوف، رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و منتقد فرانسوی بود.

زندگی نامه سارتر

سارتر  روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر افسر نیروی دریایی فرانسه بود

و مادرش آنه ماری دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده

ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت.

کودکی تيزهوش اما گوشه گير بود و سالهای کودکی را بيش از هرجا ميان انبوه کتابها به خواندن

آثار مهم ادبی و تاريخی گذرانده است. دوازده سال بود که مادرش دوباره ازدواج کرد و با همسر

جدیدش که یکی از دوستان قدیمی پدر ژان بود به شهر «لا روشل» نقل مکان نمود. این اقدام

موجب نفرت سارتر از مادرش شد. تا ۱۵ سالگی برای تحصیل به مدرسه یی در لا روشل رفت

اما تحمل شرایط مدرسه و رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان دیگر برای او بسیار دشوار بود.در

سال ۱۹۲۲ موفق به گرفتن دیپلم شد، پس از آن تصمیم گرفت به همراه «نیزان» در

«دانشسرای عالی پاریس» در رشتهٔ آموزگاری ادامه تحصیل دهد.در امتحان ورودی از ۳۵ نفر

قبول شده نهایی، رتبه هفتم را به دست می‌آورد. چهار سال بعد در امتحانات نهایی رشته

فلسفه مردود می‌شود. دلیل رد شدن نیز عقیده سارتر در مورد فلسفه بود.او عقیده داشت

«فلسفه فهمیدنی است، نه حفظ کردنی». سال بعد در امتحانات نهایی جایگاه نخست نصیب

سارتر می‌شود و «سیمون دوبووار» و «ژان هیپولیت» و «پل نیزان» مقام‌های بعدی را کسب

می‌کنند.

پس از اتمام تحصیلات در دبیرستان‌ به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی‌ تصمیم گرفت که

برای کامل شدن تحقیقاتش در زمینه فلسفه راهی‌ آلمان شود. با استفاده از یک بورس تحصیلی‌

به آلمان رفت و در برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در اینجا بود که آشنایی عمیقتری با آثار

فیلسوفان بزرگی‌ همچون مارتین هایدگر و ادموند هسرل پیدا کرد. اما پس از چندی تاب تحمل

حکومت نازی را نیاورد، به پاریس برگشت و کار تدریس فلسفه را دنبال نمود.

سارتر از کودکي در پي کسب شهرت بود. به همین دلیل به نویسندگی روی آورد. با این همه

مدت‌های مدیدی نوشته‌هایش یکی‌ پس از دیگری از سوی ناشران بازگشت داده میشدند و او

بدین خاطر نتوانست به آرزوی دیرینه‌اش جامه عمل بپوشاند. اما در ۱۹۳۸ و با نگارش نخستين

رمان فلسفي‌اش با نام «تهوع» به شهرتی فراگير دست يافت. در اين رمان تکان دهنده دلهره

وجود و بيهودگی ذاتی هستی، با جسارتی بی سابقه ترسيم شده است. پس از آن، نگارش

مجموعه اي از داستانها با نام «ديوار»  را آغاز كرد که به دليل شروع جنگ دوم جهاني ناتمام ماند.

از سال ۱۹۷۳ به بعد تقریبا تمامی قدرت بینایی خود را از دست داده بود و دیگر قادر به نوشتن

نبود، با این همه او سعی می‌کرد با انجام مصاحبه‌ها، دیدارها و حضور در مراسم کماکان

چهره‌ای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. برای نمونه ملاقات او با «آندریاس بادر» زندانی

سیاسی و عضو «فراکسیون ارتش سرخ» (RAF) در زندان اشتوتگارت توجه همگان را برانگیخت.

۱۹۷۹ در یک کنفرانس مطبوعاتی جنجالی به حمایت از آوارگان جنگ ویتنام  پرداخت. در جایی

دیگر از مبارزه مردم ایران علیه شاه و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزه مردم شیلی

علیه دیکتاتوری پینوشه طرفداری نمود.

مرگ سارتر

ژان-پل سارتر در روز ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان بروسه پاریس از دنیا رفت .

سخنانی از او

انسان محكوم است كه آزاد باشد، چرا كه به محض پرتاب شدن به این دنیا، مسئول كارهای

خویش است.

.....................................

 گوشه گیری و كاهلی، روش كسانی است كه می گویند: آنچه را كه من نمی توانم كرد دیگران

می توانند.

.....................................

وقتی ثروتمندان جنگ به پا می كنند، این فقرا هستند كه می میرند.

.....................................

 كار جهان بر این مدار است كه گویی تمام آدمیان، چشم بر رفتار هر یك از افراد دوخته اند و روش

خود را طبق رفتار همین یك نفر تنظیم می كنند.

.....................................

 من همیشه می توانم آزادانه انتخاب كنم، اما باید بدانم كه اگر انتخاب نكنم، باز هم انتخابی كرده ام.

.....................................

"ارزش"، چیزی نیست جز معنایی كه شما برای آن برمی گزینید.

.....................................

انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست، بلكه مجموعه ای است از آنچه هنوز ندارد، اما می تواند

داشته باشد.

.....................................

همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم.

.....................................

برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بكُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها كرده اند،

چون می دانند كه هر اندازه هم تلاش كنند، سرانجام می بازند و زمانی كه به این نقطه رسیدی،

هر گونه مبارزه ای بیهوده است.

.....................................

مردم از هر چیزی سخن می گویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.

.....................................

هرگز دری را نزن، مگر اینكه بدانی در آن سویش چه می گذرد.

.....................................

دمی بی خبری كافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را كه با تلاش به دست

آورده ای، نابود می شود و از دست می رود.

.....................................                                      

از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر

می خندد.

 

 

۱) . هراکلیتوس

۲) . سقراط

۳) . افلاطون

۴) . ارسطو

۵) . ابن سینا

۶) . فارابی

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی

ولتر

ولترنویسنده، شاعر و فیلسوف فرانسوی

ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸) از نام‌دارترین  فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است.

زندگی‌نامه

فرانسوا-ماری آروئه که بعدها نام ولتر را بر خود نهاد به سال ۱۶۹۴ در پاریس دیده به جهان

گشود. تحصیلات خود را در مدرسه لوئی کبیر به اتمام رسانید و بعد به انجمنی به نام تمپل

پیوست و سپس به شاگردی یکی از قضات دادگستری فرانسه درآمد. پس از چندی جایزه

آکادمی فرانسه به وی تعلق گرفت.در سال ۱۷۱۵ اشعاری بر ضد فیلیپ  دوم   سرود که  باعث

زندانی شدن او  شد. در ایام زندان نام مستعار  ولتر  را برای خود برگزید. پس از چندی مورد عفو

قرار گرفت و آزاد شد ولی دوباره پس از مدت کوتاهی مورد اتهام قرار گرفت، اینبار قبل از

دستگیری به انگلستان گریخت.

مرگ و خاکسپاری

ولتر در ماه فوریه ۱۷۷۸ پس از ۲۸ سال به پاریس بازگشت،این بازگشت بعد از سال‌ها دوری با

استقبال زیاد هوادارانش مواجه شد؛ با این حال این سفر به بیماری ولتر هشتاد و چهارساله

منجر شد، سرانجام ولتر در ۳۰ مه ۱۷۷۸ بدرود زندگی گفت .به دلیل عقاید ضدکلیسای ولتر

مقام‌های کلیسا قصد داشتند او را از آیین خاکسپاری مسیحی محروم نمایند. به همین دلیل

بلافاصله پس از مرگ دوستانش جنازه او را به کلیسایی محلی منتقل کرده و به سرعت آداب

خاکسپاری مسیحی را بصورت کامل اجرا نمودند. فرمان ممنوعیت مراسم مذهبی خاکسپاری

ولتر پس از اجرای مراسم به این کلیسای محلی رسید. پس از انقلاب فرانسه، بقایای جسد ولتر

به پاریس منتقل و با شکوه تشییع شد. مجمع ملی انقلاب پیروزمند فرانسه لویی شانزدهم را

مجبور کرد اجازه دهد تا جسد ولتر به پانتئون آورده شود . در روی سنگ قبر او این عبارت نوشته

شده است ((در این مکان ولتر خوابیده است))

سخنانی از او

 در این دنیا هیچ كس نمی داند كه در پشت پرده ظاهری حوادث چه می گذرد. امروز به خوبی بر

من ثابت شده كه درباره هیچ چیز نباید از روی اسناد و ظواهر قضاوت كرد.

..................................................

 تصور می كنم كه اگر هر كس تنها یك ربع ساعت به فكر زندگی خویش باشد و بیاندیشد كه آن

را اصلاح كند، هر ماه زندگی او از ماه پیش بهتر خواهد شد.

..................................................

 فرصت بدی كردن در هر روز صدها بار به دست می آید و فرصت خوبی كردن در هر سال، یكبار.

..................................................

بگذار كه دوستی كم كم به اوج خود برسد. اگر این رسیدن برق آسا باشد، ناگهان از نفس می

افتد و متوقف می شود.

..................................................

 سرنوشت یك ملت غالبا بستگی به خوب كار كردن و یا خوب كار نكردن دستگاه گوارش نخست

وزیران ملت داشته است.

..................................................

سعادت جز رؤیا چیز دیگری نیست، فقط به نظر حقیقت دارد؛ چه وقتی انسان می خواهد میزان

زندگی را حساب كند نباید اندازه ی لذتها را بسنجد بلكه باید رنجهایی را كه از آنها رهایی یافته

است نیز در نظر بگیرد.

..................................................

زنها مثل ماهی هستند؛ به دست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشكل است.

..................................................

از كشوری كه بهای خدمتكاران و دانشمندان را نداند و از آنان سپاسگزاری ننماید، نباید امید

پیشرفت داشت.

..................................................

شهوات و امیال چون نسیمی هستند که در بادبان کشتی افتاده و به حرکتش در می‌آورد، صحیح

است که افراط در آن، سبب غرق کشتی می‌شود لیکن بی‌وجود آن کشتی را یارای حرکت

نیست، هرچیزی در این جهان، خطرناک و درعین حال لازم است.

..................................................

زر اندوزانی كه برای مال دنیا كیسه دوخته اند، بدانند كه لباس آخرت جیب ندارد.

..................................................

در جامعه ای كه كارها برحسب استعداد تقسیم نشود، در حقیقت همه بیكارند.

..................................................

تصادف، كلمه ای بی معنی است؛ هیچ چیز بدون دلیل به وجود نمی آید.

..................................................

از روی سوال های فرد، بهتر از جوابهای او می توانید درباره اش قضاوت كنید.

..................................................

زمان، همه زخمها را بهبود می بخشد.

..................................................

 اگر بر ناتوان خشمگین شوی، دلیلش این است كه قوی نیستی .

..................................................

میوه ای كه در دسترس ماست از میوه بالای شاخه درخت لذیذتر است، ولی میوه بالای درخت

از این جهت در نظرمان جلوه می كند كه دستمان به آن نمیرسد. 

                                                   ....................

نیش های چند مگس هرگز اسب

چابك را از تاختن باز نمی دارد.

 

 

 

 

 

............................................................................................................................................

۱) . هراکلیتوس

۲) . سقراط

۳) . افلاطون

۴) . ارسطو

۵) . ابن سینا

۶) . فارابی

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی

 

 

 

 

Flash Game 3

اینم سه تا بازی دیگه با پسوند Flash Game ) swf ) امیدوارم خوشتون بیاد .تعدادشون

کمه اما فک کنم بد نیاشن  .

 

برای دانلود روی لینک راست کلیک کرده و گزینه  Save Target As رو کلیک کنید ..

                                                        

۱) . Alien Shooter  حجم ۱۶۳کیلوبایت                      

 

۲) .  Dry Fire         حجم ۶۱۰ کیلوبایت

 

۳) . Kitten            حجم ۳۳۳ کیلوبایت

 

 

 

 

 اگه بازی کردید حتما نظرتونو بگید. 

...........................................................................................................................

30قانون طلایی

30  قانون طلایی

۱. برای زندگی خود قوانینی در نظر بگیرید و سعی كنید از آنها سرپیچی نكنید. این قوانین را پس

از مشورت با متخصصان و افرادی كه تجربه یك زندگی موفق را داشته اند، تدوین كنید .


2. از "خود"، "افرادی كه در زندگی شما نقش دارند" و "محیط اطرافتان"
شناخت كافی به دست

آورید.



3. به این نكته واقف باشید كه شما سهم عمده ای در ساختن زندگی خود
دارید. در بیشتر مواقع

این شما هستید كه می توانید از زندگی لذت ببرید یا آن را به كام خود تلخ كنید.


4. بیشتر چیزهایی كه در زندگی شما وجود دارد و برایتان لذت بخش نیستند،
می توانند به دست

خود شما از بین بروند. به طور مثال، اگر از شغل خود راضی نیستید فقط نیاز به تلاش و پشتكار

دارید تا با شایسته كردن خود شغل بهتری به دست آورید و یا اگر از چاقی خود رنج می برید،

كافی است كمی همت كنید.


5. در زندگی نقش یك قربانی را بازی نكنید یا سعی نكنید با یادآوری تجربه
های تلخ گذشته برای

خود بهانه بسازید. این كار فقط تضمین می كند كه یأس، عدم پیشرفت و عدم موفقیت در انتظار

شماست.

6. دیگران را مقصر عدم موفقیت خود قلمداد نكنید. زندگی مال شماست، پس خودتان هستید

كه دوباره و دوباره می توانید آن را بسازید.



7. هر فكری می كنید و هر تصمیمی می گیرید، پیامدهایی را برایتان به دنبال
خواهد داشت. اگر

مثبت فكر كنید، نتیجه مثبت می گیرید و اگر به دنبال افكار منفی باشید، نتیجه تان هم منفی

خواهد شد.



8. علت بروز وقایع ناخوشایند در زندگی را پیدا كنید یا سری به تجربه های
پیشین خود بیندازید تا

ببینید عیب كار از كجا بوده است.


9. هیچگاه از تغییر نترسید. گاهی اوقات تغییرات نقش مهمی در زندگی تان
خواهند داشت و علی رغم انتظارتان عمل خواهد كرد.

10. واقع نگر باشید. خود، زندگی و دنیای اطرافتان را آن گونه كه هست

بشناسید، نه آن گونه كه خودتان می خواهید.


11. با خودتان صادق باشید و اگر می دانید كاری باعث موفقیتتان نمی شود
آن را از زندگی خود

خارج كنید و به جای بهانه آوردن از همین حالا دست بكار شوید.


12. نسبت به انجام هر کاری درست و با دقت تصمیم گیری كنید.


13. به خاطر داشته باشید عملكردهای شماست كه داستان زندگی تان را
می نویسد.


14. فكرها، آرزوها، هدف ها و تصمیمات خود را به عملكردهای معنادار، هدفمند و سازنده ترجمه كنید.


15. خودتان را بر اساس نتایجی كه می گیرید ارزیابی كنید، نه فقط بر اساس حرف ها.


16. درد خود را بشناسید تا هر چه سریع تر خود را از مهلكه مسبب بروز آن
درد خلاص كنید. به

این نكته واقف باشید كه همین درد می تواند انگیزه ای برای بروز یك تغییر در زندگی شما باشد.


17. گاهی ریسك كردن در زندگی باعث موفقیت می شود. اگر خردمندانه و با
درایت ریسك كنید،

پیروزی از آن شماست. اگرچه ریسك كردن در ابتدای امر دلهره آور و ترسناك است، اما ارزش آن

را دارد. توجه داشته باشید كه برای این كار ممكن است مجبور باشید خیلی از چیزهای آشنا و

عادت ها و راحتی های خود را كنار بگذارید.


18. فیلترهایی كه جلوی چشم شما را گرفته اند تا دنیا را زیبا نبینید، دور بیندازید.


19.شما دنیا را آنگونه كه می بینید؛ می شناسید و تجربه می كنید. این شما
هستید كه می

توانید انتخاب كنید كه چگونه به دنیا بنگرید و آن را تجربه كنید. این قدرت انتخاب در هر مرحله از

زندگی همراه شماست.


20. عواملی را كه بر نگاه شما به دنیا اثر می گذارند بشناسید و در صورت
منفی بودن، آنها را

تغییر دهید و مثبت كنید. اگر از دریچه تجربیات تلخ گذشته به دنیا نگاه می كنید، بدانید كه دارید

حال و آینده خود را بر اساس همان تجربیات می سازید.


21. شما مدیر زندگی خود هستید. آن را بر اساس بهترین استانداردهای
مدیریت هدایت كنید تا

نتیجه خوبی بگیرید. موفقیت را سرلوحه تدوین برنامه های مدیریتی خود قرار دهید.


22. اگر از خود توقع زیادی نداشته باشید، سال ها در همان پله ای كه
هستید درجا می زنید.

پس به اهداف بلند فكر كنید. اما به این نكته هم توجه داشته باشید كه هرگز از مرز واقع نگری

خارج نشوید.


23. ما خودمان هستیم كه به اطرافیانمان یاد می دهیم چه رفتاری با ما
داشته باشند. رفتارهای

محترمانه یا بی ادبانه از سوی اطرافیان، همه بازتاب شخصیتی است كه ما از خودمان برای آنها

ترسیم كرده ایم.


24. محدودیت ها و قوانینی را كه افراد حین برخورد با شما ملزم به رعایت آن
هستند به آنها یاد

دهید. البته این به معنای آن نیست كه مستقیم حرف هایتان را بیان كنید، بلكه می توانید با رعایت

نكاتی ظریف، در بطن اعمال و گفتارتان آنها را از مسئولیتشان در قبال شما آگاه نمایید. برای خود

احترام بسیاری قائل شوید تا دیگران نیز از شما تبعیت كنند. كسی كه به خود ارزش نمی دهد

نباید توقع رفتار ارزشمندی از جانب دیگران داشته باشد.


25. برخی اوقات لازم است كه به دیگران گوشزد كنید رفتار شایسته ای
نداشته اند. این كار

راهی مناسب برای پیشگیری از تكرار دوباره چنین امری در آینده است.


26. برای "بخشش" ارزش بسیاری قائل شوید. همانطوركه گذشتگان گفته
اند: در عفو لذتی

است كه در انتقام نیست. به این فكر كنید كه با انتقام فقط فكر و روح خود را بی جهت آزرده كرده

اید و افكاری را كه به سلامت روحتان آسیب می رساند در خود پرورانده اید. مهم نیست آن فرد

چه فكری در مورد شما می كند، شما بخشش را صرفاً برای آرامش و سلامت خودتان انجام

دهید.


27. قدرت كنترل عصبانیت خود را داشته باشید. راه هایی به كار برید تا در صورت بروز عصبانیت

رفتار ناشایسته ای از خود بروز ندهید.


28. به خاطر بسپارید كه نفرت، حسادت و خشم ؛ مخرب وجود آدمی هستند
و روح و قلب فردی

را كه آنها را در وجودش نگهداری می كند ذره ذره نابود می كنند. احساسات زشت، چهره زشتی

به شما می بخشند. این احساسات نه تنها بر روح شما اثر می گذارند، بلكه عواقبی همچون

اختلال در خواب، سردرد، كمردرد و حتی سكته قلبی را نیز به شما تقدیم می كنند.


29. در زندگی به آن چیزی می رسید كه همیشه به آن فكر می كنید. و آن
چیزی را به دست می

آورید كه همواره طلب كرده اید.


30. مهمترین نكته این كه: هیچگاه از یاد خدا غافل نشوید و در لحظه لحظه

زندگی به او توكل كنید.

نظر یادتون نره

و یه شعر دیگه

اینم یه شعر دیگه از پدرم  نظر یادتون نره                                    

                               

                                       یاد یار

دل بی تاب من هر شب به یاد یار می گرید

                            چو لیلی از فراق  یار مجنون وار  می گرید

زکوه  بیستون  بشنو صدای   تیشه  فرهاد

                           که شیرین بی کس وتنها پس دیوار می گرید  

سفر کردم به شهر عشق بیاد سعدی وحافظ

                             ندانستم    زنیشابور  چرا  عطار  می گرید

انه الحق گفت منصور چو فارغ شد از این دنیا 

                           زدست  نامرادیها   سرش   بر دار  می گرید 

بیا بشنو سخن جانا تو از این پیر  کنعا نی

                            که یوسف گشت زندانی زلیخا زار  می گرید

زتاب دوری معشوق دل عاشق چنان خون شد

                            که  بلبل  از  فراق  نرگس  خمار  می گرید

اگر دردم دوایی نیست یقین دارم شفایی نیست

                          چو جالینوس که پنها نی  بر بیمار  می گرید

نه در دل مانده است آهی نه بر تن ما نده است نایی

                           که می داند صمد شب تا سحر بیدارمی گرید.

......................................................................................................................................