رنه دکارت در سال 1596 در فرانسه به دنیا آمد. در ریاضیات و فلسفه و دیگر معارف زمانه اش

تحصیلات موفقی را پشت سر گذاشت و وارد خدمت نظام شد. به نقاط مختلف اروپا سفر کرد،

اما در هیچ جا پا به میدان جنگ نگذاشت. در سفرهایش با تضادهای موجود در زندگی اجتماعی

روبه رو شد و به قیاس آنها با اختلاف نظرهایی که دانشمندان در کتابها داشتند، پرداخت.ذهنش

متوجه این پرسش شد که آیا می توانم راهی به سوی یقین پیدا کرد و اساساً کسب یقین

امکانپذیر است یا نه؟ از سفر دست کشید و به تامل در مفاهیم و پرسشهایی که ذهنش را

احاطه کرده بود پرداخت.

در قرن هفدهم که دکارت در آن زندگی می کرد، علم هنوز به مفهوم امروزیش وجود نداشت؛ اما

برخی اندیشمندان همچون فرانسیس بیکن و دکارت به این موضوع عقیده داشتند که می توان

روش مطمئنی برای درک و کشف طبیعت فراهم آورد. اما افراد شکاک آن دوره که تعداشان نیز

کم نبودند به دیده ی رد و انکار به این گفته ها می نگریستند. در واقع شکاکیت یکی از جریانهای

مهم فکری در عصر دکارت بود. در آن زمان هنوز این فکر مورد پذیرش و رایج بود که یک فرد می

تواند به تنهایی نظامی را پی ریزی کند که بتوان همه ی علوم را بر اساس آن ساماندهی کرد.

دکارت جذب این نکته شد که آیا راهی برای رسیدن به یقین وجود دارد یا نه؟ البته برای او روشن

بود که صدق و یقین دو چیز متفاوت هستند اما وی معتقد بود که تنها از طریق یقین میتوان به

صدق دسترسی پیدا کرد. او در جست وجوی پیدا کردن روشی بود که علاوه بر نتایج مفید قادر

به پاسخگویی به ایرادهای شکاکان باشد.

دکارت برای رسیدن به مقصود هر آنچه را که کمترین شکی درباره اش داشت از دایره ی ذهنش

بیرون ریخت. او می خواست پی به بنیاد علم و همچنین تحقیق ببرد تا بدین وسیله به کشف

روشهای تحقیق علمی نایل آید. می خواست ثابت نماید که شناخت علمی به واقع امکانپذیر

است.

دکارت هر آنچه را که شک و تردیدی درباره ی آن مطرح بود کنار گذاشت تا بر شکاکان پیش

دستی کند. او برای پی ریزی بنیاد علمی اش شک را به مثابه «روش» برگزید.دکارت وقتی در

مسیر شک به نقطه ی واگرد می رسد، در بازگشت همه چیز را از نو بنا می نهد. او می گوید اگر

به همه چیز شک کنم به فکر کردن خود نمی توانم شک کنم. عبارت معروف دکارت در این باره

چنین است: «می اندیشم پس هستم.»

دنیایی را که دکارت دوباره سرجایش می گذارد به هیچوجه همان دنیایی نیست که در آغاز آن را

درک می کرد. نظرش نسبت به دنیا عوض شده است و این یکی از حقایق مهم درباره ی روش

تشکیک است. اما نکته ی مهمی که دکارت بدان تاکید می کند این است که امکان استنتاج از

قضایای بنیادی و تردید ناپذیر وجود ندارد و هر استنتاجی می تواند در معرض خطا باشد. دکارت

برای آنکه بتواند دوباره دنیا را سرجای خودش بگذارد در میان محتوای آگاهیهای خودش جست

وجو می کند. تصوری که از خدا در او وجود دارد تنها چیزی است که بی همتا است. او یقین به

وجود خداوند را مبنا قرار می دهد و وجود جهان خارج را از او نتیجه می گیرد. او جهان را به

«ذهن» که اندیشه ی خالص است و «عین» که بُعد یا امتداد است تقسیم می کند و از همین جا

ثنویت یا دوگانگی معروف دکارت شکل می گیرد.

طبیعت به دو شاخه تقسیم می شود: روح و ماده، مشاهده گر و مشاهده شونده،

شناسنده و مورد شناسایی، ذهن و عین. اما آنچه در فلسفه ی دکارت حل ناشده باقی می

ماند این است که چطور ماده و روح یا همان عین و ذهن که از دو جوهر متفاوت هستند با یکدیگر

امتزاج می یابند و یگانه می شوند؟!

مباحث دکارت توانست در استوار کردن این تصور که جهان دارای خصلتی ریاضی است کارساز

باشد. به برکت تحقیقات دکارت علم فیزیک ریاضی شروع به رشد و گسترش کرد.دکارت را به

حق فیلسوفی عقلی مسلک می دانند. او معتقد بود که برخی خواص بنیادی جهان و نفس را

می توان از طریق ژرف اندیشی و تامل دریافت و همه چیز محصول تجربه نیست. اما او به

هیچوجه در این زمینه مطلق نگری نداشت. برخی به اشتباه گمان می کنند که دکارت معتقد بود

با تعمق می توان به تمام علوم دسترسی پیدا کرد. دکارت به هیچوجه چنین تصوری نداشت و

همواره به صراحت به ضرورت آزمایش تاکید می کرد.

او با وجود اینکه یک کاتولیک مومن و معتقد بود و یقین اش به وجود خدا اندیشه ی بنیادین نظام

فلسفی و روشهایش را تشکیل می داد اما مورد غضب ارباب کلیسا قرار گرفت. آنان رهیافت

دنیوی او به مسائل اساسی زندگی را برنمی تافتند. آرای وی را کفرآمیز اعلام کردندو کتابهایش -

گفتار در روش و تاملات- در فهرست کتابهای ممنوعه قرار گرفت. به ناچار دکارت فرانسه را ترک

کرد و در هلند اقامت گزید. در سال 1650 زمانی که یکسال از اقامتش در سوئد می گذشت براثر

بیماری ذات الریه درگذشت. او به دلیل اصرار ملکه ی سوئد برای آموزش فلسفه به وی، به این

کشور مسافرت کرده بود.

 
20 سال پس از مرگ دکارت دانشگاههای فرانسه آموزش فلسفه ی او را در همه ی دانشگاههای این کشور ممنوع کردند.

چند جمله از دکارت

.................................................................................................................................

از آنچه شنیده و دیده و خوانده اید، هیچ چیز را قبول نكنید، مگر آنكه درستی و صحت آن بر

خودتان آشكار شده باشد .

.................................................

كسانی كه آهسته می روند، اگر همواره در راه راست قدم بردارند، از آنانكه می شتابند و به

بیراهه می روند بسیار بیشتر خواهند رفت .

.................................................

مطالعه، یگانه راهی است برای آشنایی و گفتگو با بزرگان روزگار كه قرن ها پیش در دنیا به

سر برده و اكنون در زیر خاك منزل دارند.

.................................................

 در بین تمامی مردم تنها عقل است كه عادلانه تقسیم شده، زیرا همه فكر می كنند به اندازه

كافی عاقلند.

.................................................

حقیقت را با بیطرفی مطلق و با روحی آزاد از هر گونه تعصب جستجو كنید

......................................

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

می اندیشم پس هستم، هستم چون فكر می كنم، فكر می كنم چون شك می كنم. 

.................................................

انسان نباید هیچ امری را به عنوان حقیقت قبول كند، مگر آنكه به راستی در نظر او حقیقت

باشد.  

.................................................

 از آنچه شنیده و دیده و خوانده اید، هیچ چیز را قبول نكنید، مگر آنكه درستی و صحت آن بر

خودتان آشكار شده باشد.

.................................................

از هیچ اندیشه جدیدی بدون فهم آن حمایت نكنید. بلكه با شك و تردید در آن وارد شده و حقیقت

را كشف كنید.  

.................................................

 ما می توانیم مدعی شویم كه جسم وجود ندارد و همچنین ادعا كنیم كه جهانی نیز وجود

ندارد... اما هرگز نمی توانیم ادعا كنیم كه من وجود ندارم؛ زیرا من می توانم در حقیقت سایر

اشیاء شك كنم .

.................................................

 زمانی كه خداوند ما را خلق می كرد، تصور فطری خویش را در ذهن ما مهر نمود.

.................................................

برای اینكه بتوانم در مسیر زندگانی با اطمینان خاطر گام بردارم و عمل كنم، میل فوق العاده ای

دارم كه بدانم چگونه می توان بین حقیقت و غیر حقیقت، راست و دروغ و درستی و نادرستی

تفاوت قایل شد.

.................................................

 كسانی كه آهسته می روند، اگر همواره در راه راست قدم بردارند، از آنانكه می شتابند و به

بیراهه می روند بسیار بیشتر خواهند رفت.  

.................................................

 باید بخواهیم تا بتوانیم!  

.................................................

 رقابت تا زمانی پسندیده است كه كار را به حسادت نكشاند. 

.................................................

 مسافرت چیزی است كم و بیش مثل حرف زدن با آدمیان قرنهای گذشته.

.................................................

 به جای تسلط بر جهان، باید بر خویشتن مسلط شد.  

.................................................

 من در هر چه شك كنم، در این شك نمی توانم كرد كه شك می كنم و چون شك می كنم، می

اندیشم؛ می اندیشم، پس هستم.

.................................................

 حقیقت را با بیطرفی مطلق و با روحی آزاد از هر گونه تعصب جستجو كنید. 

.................................................

 مطالعه، یگانه راهی است برای آشنایی و گفتگو با بزرگان روزگار كه قرن ها پیش در دنیا به سر

برده و اكنون در زیر خاك منزل دارند.

.................................................

انسان، مالك و ارباب است، در حالی كه حیوان فقط یك ماشین خودكار است، یك ماشین جاندار

است. وقتی جانوری ناله می كند، نشانه ی شِكوه و زاری نیست، بلكه سر و صدای ابزار ماشینی

است كه خوب كار نمی كند.  

.................................................

در بین تمامی مردم تنها عقل است كه عادلانه تقسیم شده، زیرا همه فكر می كنند به اندازه

كافی عاقلند. 

.................................................

 خواندن كتابهای خوب،مكالمه با انسانهای شرافتمند گذشته است. 

.................................................

 تنها، داشتن اندیشه ی خوب كافی نیست؛ مسئله ی بنیادی در این است كه آن را خوب به كار

ببریم

نظر یادت نره

..........................................   ...............................................  ....................................

۱) . هراکلیتوس

۲) .   سقراط

۳) .  افلاطون

۴) .  ارسطو

۵) . ابن سینا                 

۶) .   فارابی                       

۷) .برتراند راسل

۸) . گوته

۹) .فیثاغورس

۱۰) .رنه دکارت 

۱۱) .نیچه

۱۲) . ولتر

۱۳) . سارتر

۱۴) . هانری برگسون

۱۵) . هایدگر

۱۶) . شوپنهاوئر

۱۷) . کانت

۱۸) . بیکن

۱۹) .تاگور

۲۰) .امام محمد غزالی