مجتبی کاشانی

طول عمر ما،

سنّ و سال ماست

عرض عمر ما

قیل و قال ماست

ارتفاع عمر

پر و بال ماست

حجم عمر ما کمال ماست

انتخاب کن عزیز مجتبی کاشانی

................................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگری از او

 

حافظ

سیلاب گرفت گرد ویرانه‌ی عمر  

و آغاز پری نهاد پیمانه‌ی عمر 

بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد   

حمال زمانه رخت از خانه‌ی عمر    حافظ

..............................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگر از او

 

شفیعی کدکنی

عمر از کف رایگانی می رود

کودکی رفت و جوانی می رود

این فروغ نازنین بامداد

در شبانی جاودانی می رود

این سحرگاه بلورین بهار

روی در شامی خزانی می رود

چون زلال چشمه سار کوه ها

از بر چشمت نهانی می رود

ما درون هودج شامیم و صبح

کاروان زندگانی می رود شفیعی کدکنی

....................................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگری از او

هوشنگ ابتهاج

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت هوشنگ ابتهاج

..............................................................................................

زندگینامه و شعرهایی دیگر از او

 

شیخ بهایی

افسوس که عمر خود تباهی کردیم

صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم

در دفتر ما نماند یک نکته سفید

از بس به شب و روز سیاهی کردیم شیخ بهایی

............................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگری از او

سهراب سپهری

دنگ..،دنگ..

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند پی در پی زنگ.

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی من...

لحظه ها می گذرد

آنچه بگذشت ، نمی آید باز

قصه ای هست که هرگز دیگر

نتواند شد آغاز... سهراب سپهری

..........................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگری از او

 

خیام

یک عمر به کودکی به استاد شدیم

یک عمر زاستادی خود شاد شدیم

افسوس ندانیم که ما را چه رسید

از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم     خیام

............................................................................................

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام

............................................................................................

زندگینامه و شعر های دیگری از او

نظامی

نشاطی پیش ازین بود آن قدم رفت
غروری کز جوانی بود هم رفت
حدیث کودکی و خودپرستی
رها کن کان خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشت یا خود از بیست
نمی‌شاید
دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا چهل سال
چهل ساله فرو ریزد پر و بال
پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی
چو شصت آمد نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمد افتاد آلت از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدی
بسا سخنی که از گیتی کشیدی
وز آنجا گر به صد منزل رسانی
بود مرگی به صورت زندگانی
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت ازین کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری نظامی

..............................................................................................

زندگینامه و شعرهای دیگری از او

نراقی

جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است 

سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است

عیش و راحت طلبیدن ز جهان بی خبریست

هـــر کـــه بینی در آن جا کنــــد و محتضر است

کــــس نــــدارد خــــبر از سابقه روز ازل

باخبر بـــاش و مزن دم که در آن دم خطـــر است

من نگویم غم خود را به کس امـــا چه کنم

اشک من در غم او راز مـــــرا در پـــرده اســـت

هر که شد محرم اسرار نـــزد دیگر دم 

باخبر نیست مگـــر آن که ز خود بی خبر است

گرچه از محنـــت و غـــم زار و پریشان حالــــم

ساقیا باده بده کاین همـــــه انــــدر گــــذر است

هــــان نراقی مــــرو از دایـــره صبر برون

کانچه رو می دهــــد از سر قضــــا و قــــدر است   نراقی