ژان پل سارتر
ژان-پل سارتر فیلسوف، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقد فرانسوی بود.
زندگی نامه سارتر
سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر افسر نیروی دریایی فرانسه بود
و مادرش آنه ماری دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده
ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت.
کودکی تيزهوش اما گوشه گير بود و سالهای کودکی را بيش از هرجا ميان انبوه کتابها به خواندن
آثار مهم ادبی و تاريخی گذرانده است. دوازده سال بود که مادرش دوباره ازدواج کرد و با همسر
جدیدش که یکی از دوستان قدیمی پدر ژان بود به شهر «لا روشل» نقل مکان نمود. این اقدام
موجب نفرت سارتر از مادرش شد. تا ۱۵ سالگی برای تحصیل به مدرسه یی در لا روشل رفت
اما تحمل شرایط مدرسه و رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان دیگر برای او بسیار دشوار بود.در
سال ۱۹۲۲ موفق به گرفتن دیپلم شد، پس از آن تصمیم گرفت به همراه «نیزان» در
«دانشسرای عالی پاریس» در رشتهٔ آموزگاری ادامه تحصیل دهد.در امتحان ورودی از ۳۵ نفر
قبول شده نهایی، رتبه هفتم را به دست میآورد. چهار سال بعد در امتحانات نهایی رشته
فلسفه مردود میشود. دلیل رد شدن نیز عقیده سارتر در مورد فلسفه بود.او عقیده داشت
«فلسفه فهمیدنی است، نه حفظ کردنی». سال بعد در امتحانات نهایی جایگاه نخست نصیب
سارتر میشود و «سیمون دوبووار» و «ژان هیپولیت» و «پل نیزان» مقامهای بعدی را کسب
میکنند.
پس از اتمام تحصیلات در دبیرستان به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی تصمیم گرفت که
برای کامل شدن تحقیقاتش در زمینه فلسفه راهی آلمان شود. با استفاده از یک بورس تحصیلی
به آلمان رفت و در برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در اینجا بود که آشنایی عمیقتری با آثار
فیلسوفان بزرگی همچون مارتین هایدگر و ادموند هسرل پیدا کرد. اما پس از چندی تاب تحمل
حکومت نازی را نیاورد، به پاریس برگشت و کار تدریس فلسفه را دنبال نمود.
سارتر از کودکي در پي کسب شهرت بود. به همین دلیل به نویسندگی روی آورد. با این همه
مدتهای مدیدی نوشتههایش یکی پس از دیگری از سوی ناشران بازگشت داده میشدند و او
بدین خاطر نتوانست به آرزوی دیرینهاش جامه عمل بپوشاند. اما در ۱۹۳۸ و با نگارش نخستين
رمان فلسفياش با نام «تهوع» به شهرتی فراگير دست يافت. در اين رمان تکان دهنده دلهره
وجود و بيهودگی ذاتی هستی، با جسارتی بی سابقه ترسيم شده است. پس از آن، نگارش
مجموعه اي از داستانها با نام «ديوار» را آغاز كرد که به دليل شروع جنگ دوم جهاني ناتمام ماند.
از سال ۱۹۷۳ به بعد تقریبا تمامی قدرت بینایی خود را از دست داده بود و دیگر قادر به نوشتن
نبود، با این همه او سعی میکرد با انجام مصاحبهها، دیدارها و حضور در مراسم کماکان
چهرهای فعال و اجتماعی از خود نشان دهد. برای نمونه ملاقات او با «آندریاس بادر» زندانی
سیاسی و عضو «فراکسیون ارتش سرخ» (RAF) در زندان اشتوتگارت توجه همگان را برانگیخت.
۱۹۷۹ در یک کنفرانس مطبوعاتی جنجالی به حمایت از آوارگان جنگ ویتنام پرداخت. در جایی
دیگر از مبارزه مردم ایران علیه شاه و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین مبارزه مردم شیلی
علیه دیکتاتوری پینوشه طرفداری نمود.
مرگ سارتر
ژان-پل سارتر در روز ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان بروسه پاریس از دنیا رفت .
سخنانی از او
انسان محكوم است كه آزاد باشد، چرا كه به محض پرتاب شدن به این دنیا، مسئول كارهای
خویش است.
.....................................
گوشه گیری و كاهلی، روش كسانی است كه می گویند: آنچه را كه من نمی توانم كرد دیگران
می توانند.
.....................................
وقتی ثروتمندان جنگ به پا می كنند، این فقرا هستند كه می میرند.
.....................................
كار جهان بر این مدار است كه گویی تمام آدمیان، چشم بر رفتار هر یك از افراد دوخته اند و روش
خود را طبق رفتار همین یك نفر تنظیم می كنند.
.....................................
من همیشه می توانم آزادانه انتخاب كنم، اما باید بدانم كه اگر انتخاب نكنم، باز هم انتخابی كرده ام.
.....................................
"ارزش"، چیزی نیست جز معنایی كه شما برای آن برمی گزینید.
.....................................
انسان مجموعه ای از آنچه دارد نیست، بلكه مجموعه ای است از آنچه هنوز ندارد، اما می تواند
داشته باشد.
.....................................
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم.
.....................................
برای زنده ماندن، باید خودت را از درون بكُشی؛ از این رو بیشتر آدمها همه چیز را رها كرده اند،
چون می دانند كه هر اندازه هم تلاش كنند، سرانجام می بازند و زمانی كه به این نقطه رسیدی،
هر گونه مبارزه ای بیهوده است.
.....................................
مردم از هر چیزی سخن می گویند، به ویژه از آنچه درباره اش هیچ نمی دانند.
.....................................
هرگز دری را نزن، مگر اینكه بدانی در آن سویش چه می گذرد.
.....................................
دمی بی خبری كافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را كه با تلاش به دست
آورده ای، نابود می شود و از دست می رود.
.....................................
از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر
می خندد.
۱) . هراکلیتوس
۲) . سقراط
۳) . افلاطون
۴) . ارسطو
۵) . ابن سینا
۶) . فارابی
۷) .برتراند راسل
۸) . گوته
۹) .فیثاغورس
۱۰) .رنه دکارت
۱۱) .نیچه
۱۲) . ولتر
۱۳) . سارتر
۱۴) . هانری برگسون
۱۵) . هایدگر
۱۶) . شوپنهاوئر
۱۷) . کانت
۱۸) . بیکن
۱۹) .تاگور
۲۰) .امام محمد غزالی